الگوی توسعه همه جانبه در دوران دفاع مقدس، متن کامل سخنرانی دکتر فرشاد مومنی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد به مناسبت هفته دفاع مقدس

2016/09/24

باعرض سلام و درود خدمت دوستان گرامی

موضوعی که می خواهم در این جلسه درمورد آن صحبت کنم، الگوی توسعه همه جانبه در دوران دفاع مقدس است. خوشبختانه ما طی این چند سال اخیر این توفیق را داشته­ایم که هرساله به مناسبت آغاز ایام سالگرد دفاع مقدس سلسله بحث­هایی را در همین موسسه برگزارکنیم.

 هدف این بحث ها این است که درباره یکی از حیاتی ترین ایام تارخ معاصر ایران نکته­هایی را در میان بگذاریم. به امید اینکه شاید در تجارب این دستاورد بزرگ که نظام ملی تمام هزینه­ های آن را پرداخته از دستاوردهای آن به نحو شایسته­ای بهره­برداری کنیم

"بسم الله الرحمن الرحیم"
. واقعیت این است که تجربه دفاع مقدس برای ما از جنبه¬های گوناگون اهمیت ویژه¬ای دارد و بنابراین کم اهمیت دادن به کوشش های ژرف¬کاوانه درباره این پدیده از شگفتی های نظام آموزشی، پژوهشی و تبلیغاتی ما است. برای مثال شاید برای شما جالب باشد که بدانید در طی چهارصد ساله گذشته برای اولین بار است که ما در یکی از طولانی¬ترین جنگ-های خود حتی یک سانتی¬متر مربع زمین از دست نداده¬ایم و خود این مساله به اندازه کافی اهمیت دارد. واقعیت این است که ما در یک منطقه پرآشوب زندگی می کنیم، اما برای فهم این سازوکارها و فهم رموزی که چنین قابلیتی را برای ما پدید آورده بسیار حیاتی است. مثال دیگر که از این تکان دهنده¬تر است مربوط می¬شود به اینکه برای اولین بار طی تاریخ اقتصادی ایران با یکی از طولانی ترین جنگ¬ها مواجه بوده¬ایم اما حتی یک مورد ثبت شده از مرگ¬ومیر ناشی از قحطی¬ها و اپیدمی¬ها روبه¬رو نیستیم. برای دوستانی که به این مساله علاقه¬مند هستند من آن¬ها را به مطالعه بسیار ارزشمندی دعوت می کنم که آقای دکتر ناصر پاکدامن قبل از انقلاب اسلامی انجام دادند و تجربه قحطی¬ها و اپیدمی¬ها را در ایران در دوره جنگ جهانی دوم ثبت کردند و آثار اقتصادی¬اش را بررسی کردند. این مطالعه در موسسه توسعه و تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران انجام شده و در آن¬جا نشان می¬دهد که با وجود این¬که به اصطلاح تنها نسیمی از جنگ به ایران برخورد کرده به این معنا که گروهی از ایران عبور کردند از یک مرز عبور کردند و از مرز دیگر خارج شدند و خواستند مثلا به روس¬ها کمک کنند درگیری ایران با این جنگ در این حد ببینید چه انبوهی از بهم ریختگی¬ها را به روایتی که آقای دکتر پاکدامن بیان می¬کند ایجاد کرده است. این تقریبا شاید بشود گفت بزرگ¬ترین افتخار برای نظام جمهوری اسلامی در طول تارخ ایران محسوب می¬شود و چقدر جای تاسف است که جمهوری اسلامی از نظر نظام تبلیغاتی حتی قادر نیست جاهایی که واقعا هم نقطه قوتی دارد درباره آن¬ها کار بایسته¬ای انجام بدهد. 
یکی دیگر از آن وجوهی که پرداختن به این دوره را واقعا پراهمیت می¬کند و من لااقل طی دو دهه گذشته چندین بار آن را گوشزد کرده¬ام و تجربه دفاع مقدس برای ما از این زاویه هم بسیار قابل اعتنا است با وجود این¬که در آن دوره همه چیز حکم می¬کرده که به اینکه ما بدترین دوره¬های عملکرد اقتصادی را داشته باشیم، از 17 رکورد در عملکرد اقتصادی ایران طی40 سال گذشته 14 رکورد در این دوره اتفاق افتاده¬است. به نظر من اگر ما یک نظام آموزش و پژوهش درون¬زا و بومی شده می¬داشتیم خود این پدیده مثل هر کدام از آن پدیده¬های قبلی که مورد اشاره قراردادم به تنهایی می¬بایست نیروی محرکه ژرف¬کاوی¬های جدی درباره این دوره باشد. اما آن چیزی که به نظر من می¬شود مطرح کرد این است که به اعتبار گرفتاری¬های بسیار پیچیده¬ای که اقتصاد ایران در شرایط کنونی دارد فکر می¬کنم این هم یک وجه دیگر از آن ضرورت-هایی است که ایجاب می¬کند درباره این دوره خیلی جدی¬تر کار کنیم. خب این یک سوال خیلی بزرگی است که چرا بحران¬ها و گرفتاری¬هایی که در دوره جنگ گریبان ایران را نگرفته امروز ما را با این ابعاد تحت فشار قرار داده¬است. مسلما مطالعه درباره تجربیات آن دوره می¬تواند به ما حس اعتماد به نفس بدهد و می¬تواند احساس امید به ما بدهد و نشان دهنده این باشد که اگر ما از زاویه آن تجربه تاریخی بتوانیم رفتارهای کنونی خودمان را مورد واکاوی و اصلاح قرار بدهیم می¬توانیم از عهده مشکلات کنونی هم با هزینه بسیار کمتر و دستاوردهای بسیار بیشتری عبور بکنیم. 
محور دیگری که به نظر من ضرورت مطالعه  جدی این دوره را برجسته می کند مشکل تداوم یافته توسعه نیافتگی در ایران است. از این زاویه یک مساله بسیار حیاتی این است که ما بیاییم این مساله را بررسی کنیم که چرا اقتصاد ایران تحت فشارهای طاقت فرسا، توانسته این عملکرد قابل دفاع را ظاهر بکند اما در دوره¬های بعد نتوانسته این کار را بکند. این مساله یعنی واکاوی ریشه¬های عدم تداوم آن دستاوردها، هم می¬تواند به عنوان یک حوزه معرفتی کمک کننده برای برون-رفت از مشکل توسعه نیافتگی در ایران بسیار راه¬گشایی داشته باشد. من سعی خواهم کرد یک اشاره¬هایی از این مساله را در این جلسه با شما درمیان بگذارم. من معمولا از لفظ پارادوکس توسعه خواهی در یک اقتصاد رانتی استفاده می کنم. مضمون گوهری این مفهوم این است که توسعه خواهی مستلزم سطوحی از قابلیت دور¬نگری و آینده¬شناسی است در حالی¬که در اقتصاد سیاسی رانتی به صورت نظام¬وار فرآیندهای تصمیم¬گیری و تخصیص منابع به سمت افق کوتاه¬مدت کشیده می¬شود . در این زمینه یک مساله بسیار مهم معرفتی دیگر هم وجود دارد و آن این است که، از جنبه روش-شناختی گفته می شود ما با تقدم رتبه¬ای مسائل سطح توسعه به مسائل سطح کلان، و تقدم رتبه¬ای مسائل سطح کلان نسبت به سطح خرد روبه¬رو هستیم. یعنی تا زمانی¬که ما نتوانیم در یک سطح قابل قبولی مسائل سطح توسعه¬مان را حل کنیم، نخواهیم توانست مسائل سطح کلان و سطح خردمان را هم به شکل بایسته و پایداری حل¬وفصل بکنیم و این فراز و فرودهای بزرگی که در عملکرد اقتصادی ایران مشاهده می¬شود وجه اصلی اش خلاء معرفتی بزرگی است که در این زمینه وجود دارد. هنوز هم کسانی هستند که گمان می¬کنند در یک ساخت توسعه نیافته رانتی با استفاده از ابزارهای کلاسیک و صرفا اقتصادی می¬شود مساله اقتصادی را حل¬وفصل کرد درحالی¬که وقتی شما آثار برجسته¬ترین و ممتازترین نظریه-پردازان توسعه معاصر را ملاحظه می¬کنید این¬ها با یک اسلوب روش¬شناختی بسیار قابل اعتنا نشان می¬دهند که در یک ساخت توسعه نیافته تا زمانی¬که کانون¬های تعریف قاعده بازی اقتصادی در معرض اصلاح جدی قرار نگیرند، حل¬وفصل پایدار مساله اقتصادی غیرممکن خواهد بود. شرح و بسط این قضیه در ادبیات توسعه آمده و واقعا خیلی نیازمندیم که در این زمینه کارهای جدی بشود و ما در حد توانمان در جلسات موسسه مطالعات دین و اقتصاد سعی می¬کنیم که از این زاویه به مسایل سطح توسعه با اولویت ویژه توجه کنیم. 
وقتی که به خود مساله توسعه توجه بایسته¬ای نشده طبیعتاً درباره آن بنیان¬های نرم¬افزاری دانش توسعه برای برون¬رفت از توسعه نیافتگی هم، ما شاهد کارهای جدی نیستیم. برای مثال تقریبا همه نظریه¬پردازان توسعه یکی از مهم¬ترین پیش نیازهای معرفتی برون¬رفت از دورهای باطل توسعه نیافتگی را داشتن یک آگاهی حداقلی درباره مهم¬ترین دوره¬های باطلِ تداوم بخش توسعه نیافتگی می¬دانند. با کمال تاسف در کل اسناد برنامه¬ریزی توسعه¬مان تاکنون حتی یک مطالعه ارزشمند درباره شناسایی دورهای باطل اصلی بازتولید کننده توسعه نیافتگی نداشته ایم، دلیلش هم این است که جز موارد بسیار استثنایی برنامه¬های توسعه ما توسط کسانی طراحی و تهیه شده است که صلاحیت تخصصی در زمینه توسعه نداشتند یا اگر هم احیانا به وجوهی از این مساله با این کیفیت مورد توجه قرار گرفته به دلایل دیگری در جدی گرفتنش ما مشکل داشته¬ایم. باز یکی دیگر از مسایلی که خیلی تعیین کننده است این است که یکی از مهم¬ترین فلسفه-های برنامه¬ریزی برای توسعه، رفع ناهماهنگی¬ها در همه عرصه¬های فکری و اجرایی است و ایجاد هماهنگی¬های مناسب، چه بین زیرسیستم ها و چه درون زیرسیستم¬ها جزو امورضروری بدیهی محسوب می¬شود. در تاریخ برنامه¬ریزی ایران که به لحاظ صوری ما جزو قدیمی¬ترین ها در دنیا هستیم، هنوز یک مطالعه روش¬مند درباره اینکه مهم¬ترین نا هماهنگی¬های اختلال¬آفرین در فرآیند توسعه ما چیست ما چیزی در اختیار نداریم و این¬ها همه بازتاب همین برخورد سهل¬انگارانه ایست که با مساله توسعه شده است. یک وجه بسیار مهم دیگر معرفتی در این زمینه فهم صحیح توالی¬هاست. اگر فرصت شد من در این زمینه به اعتبار تجربه تاریخ برنامه¬ریزی ایران مثال¬ها و نکته¬هایی را برایتان در میان می¬گذارم. یک نکته بسیار مهم دیگر این است که خود دانش توسعه به اعتبار پیچیدگی¬هایی که در آن رخ داده به ویژه طی سه دهه گذشته دستخوش تحولات قابل اعتنایی بوده و ما شاهد ارتقا بی¬سابقه معرفتی در زمینه شناخت آن عناصر کلیدی بازتولید کننده توسعه نیافتگی هستیم و بنابراین بازگشت به مطالعات توسعه و جدی گرفتن آن¬ها از این زاویه درجه امید بخش بالایی دارد که امکان فهم بسیار مفید تر را برای ما فراهم می کند. شاید یکی از مهم¬ترین شگفتی¬ها در دوره مطالعه تاریخ دوران دفاع مقدس همین مساله باشد که به طور طبیعی آنچه که در همه جای دنیا بوده در دوران جنگ مساله اصلی مساله بقا است و مسائل مربوط به توسعه در واقع جنبه حاشیه¬ای پیدا می کنند. اما هم¬زمان شدن تقریبی جنگ تحمیلی با دوران پیروزی انقلاب اسلامی یک پتانسیلی برای جامعه ما ایجاد کرد ئ(که حالا من بعدا شگفتی¬هایش را تعریف می کنم) که واقعا تصورم این است که شجاعت¬ها¬یی منحصربه¬فرد در ده ساله اول پیروزی انقلاب در نظام تصمیم گیری ما اتفاق افتاده، منتها شجاعت¬های مبتنی بر معرفت و خرد. ببینید در ماجرای شوک قیمت انرژی هم رئیس دولت قبلی وقتی که هیچ جوری نتوانست منتقدین را مجاب کند در توضیح اینکه چرا به این کار خطرناک و مخرب دست میزند، این¬گونه توجیه کرد که دولت¬های قبلی هم دوست داشتند این کار را بکنند ولی شجاعتش را نداشتند و گفت که حالا ما این شجاعت را داریم. شخصا در همان زمان در سخنرانی که در دانشکده داشتم این کار را تشبیه کردم به کار کسی که مثلا می¬خواهد با عجله از طبقه 45 یک ساختمان خود را به پایین برساند و اینکه خودش را از بالا پرتاب بکند هم را شجاعت حساب می کند، ما آن را شجاعت نمی دانیم شجاعت آن چیزی است که با خرد و دانایی توام باشد. حالا در این زمینه راجع به شجاعت هایی که اتفاق افتاده و به نظر من یک بخشی¬ از آن هم برمی گردد به گره خوردن فضای انقلابی با شروع جنگ ، اشاراتی خواهم داشت. ملاحظه می کنید که در عین حال که این فرصت در شرایط انقلابی برای ما فراهم شده و انصافا رهبران انقلاب ما هم این فرصت را راه دادند که عملیاتی شود، علی رغم پی گیری جدی مساله بقا  و کارنامه بسیار قابل دفاعی که اشاره کردم از این زاویه داشته ایم، بیشترین تلاش¬های توسعه¬گرا هم در همین دوره اتفاق افتاده و دلیل تاثیر این تلاش ها هم نسبت به هر دوره  تاریخی دیگری بیشتر بوده است. به عنوان مثال شما می دانید که در اقتصاد های رانتی یکی از مهمترین دورهای باطل تداوم بخش توسعه نیافتگی اتکای به رانت نفتی است. وقتی که یک کشوری به چنین رانتی اعتیاد پیدا کرد، شرایط به گونه ای رقم می خورد که تحت دوران های رونق قیمت نفت به دلایلی و طی دوران های افول قیمت نفت به دلایلی دیگر، همه مناسبات بازتولید کننده توسعه نیافتگی فعال می شوند و بنابراین یکی از کارهایی که جز در چنین شرایطی امکان ندارد که رهبران یک کشوری جرات تصمیم گیری درباره اش بکنند، در دوره ای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران اتفاق افتاده و آن این است که برای اینکه این دور باطل شکسته شود، یک تصمیم راهبردی گرفته شده و براساس آن صدور نفت خام از روزانه 4 میلیون بشکه به 800هزار بشکه در روز تقلیل پیدا کرده است. ما در سازمان برنامه و بودجه مطالعه هایی داریم که نشان می دهد خود این تصمیم یک شوک منفی 30درصدی به GDP  ایران وارد کرده، ولی شما در هیچ یک از سال¬های پس از پیروزی انقلاب ایران نمی بینید که GDP  ایران چنین سقوطی را به نمایش گذاشته باشد و این در واقع بازتاب این است که اراده، اندیشه، صداقت و مدیریتی که در دوره دفاع به کار گرفته شد و انرژی مردمی خارق العاده ای که آزاد شد توانسته بخش اعظم این شوک منفی را در درون اقتصاد جذب کند. و بنابراین چقدر آدم الان غصه می خورد برای کسانی که به صورت کلیشه ای به عدد و رقم ها به صورت بی روح نگاه می¬کنند ولی ببینند که در سال 1358 رشد منفی GDP  در ایران حدود 8 درصد بوده و از آن اینطوری استنتاج می کنند که مثلا تند روی کردیم و چنین کردیم و چنان کردیم. و کسانی که به چهره هایی مثل مهندس بازرگان، شهید مطهری، مرحوم آقای طالقانی، شهید بهشتی نسبت تند روی داده باشند برای کسانی که این شخصیت ها را می شناسد به اندازه کافی معنی دار هست. ولی وقتی که شما به لحاظ تحلیلی ریشه های این مساله را نگاه می کنید، می بینید که این رشد منفی مایه افتخار است، یعنی ماتوانستیم یک شوک منفی 30درصدی را در این تراز جذب کنیم بدون اینکه کوچک ترین اختلالی در فرآیند اداره کشور هم اتفاق بیاتد. اگر محدودیت هایی که نظام جدید داشته را لحاظ کنید شگفت انگیزی آن کارنامه را خیلی جدی تر به چشم می آورد. مثلا فرض کنید که انقلاب ایران اواخر سال 57 پیروز شده ، اواسط سال 59 جنگ شروع شده ، این شرایطی است که نظم کهن فرو پاشیده و هنوز زمان کافی برای جاگزینی ارکان نظم جدید وجود نداشته است. من  فکرمی کنم از طریق این زاویه وقتی تحولات را بررسی می کنیم خیلی بهتر متوجه می¬شویم که انقلاب اسلامی چه میزان انرژی انسانی آزاد کرده است. یا مثلا فرض بفرمایید در جنگهای چریکی شهری در دنیا ، تیم های تروریستی وقتی برنامه ریزی و طراحی می کنند، سقف افراد مورد نظری را که برای ترور انتخاب می کنند هرگز از صد نفر عبور نکرده است. در جریان اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق به مردم ایران فقط 17هزار شهید ترور داشتیم و شما نمی توانید آثار شرایطی را تصور بکنید که این مجاهدین خلق آمدند یک طیف بسیار وسیعی را در مقیاس کل مردم ایران به عنوان گروه هدف برای ترور در نظر گرفتند و در شرایط عدم اطمینانی که در چنین وضعیتی به وجود می آید، وقتی¬که انباشت اتفاق می افتد نشان دهنده ابعادِ اعتماد بی سابقه ایست که مردم نسبت به رژیم انقلابی از خودشان نشان داده اند و متاسفانه همانطور که عرض کردم این زاویه ها هنوز به اندازه کافی شناسایی نشده و موضوع شناسایی هم قرار نگرفته است. 
در این دوره یک سری تصمیم های راهبردی را داریم که شامل شجاعت های خارق العاده ای است. مثلا اینکه به همت مرحوم دکتر سامی و طیف انقلابیونی که با ایشان همکاری می کردند به محض پیروزی انقلاب شاهد راه انداختن طرح ژنریک در بخش داروی کشورمان بودیم ( این مساله ارزش این را دارد که یک جلسه مستقل درموردش بحث شود). وجود الزامات هوشمندانه و بسیار عالمانه¬ای که جز در شرایطی این چنینی که یک همدلی بی سابقه بین دولت و مردم وجود دارد امکان پذیر نیست، این¬ها آمدند برای اینکه سهم شرکت¬های فراملیتی دارویی را از قیمت تمام شده دارو ها حذف کنند که به طور متوسط این سهم بالای 75 درصد بود آمدند یک رویکرد استقلال طلبانه را در این زمینه به کار گرفتند و به جای اینکه ما به برند ها و لیبل ها بپردازیم، آمدند عناصر گوهری سازنده دارو را در مرکز توجه قرار دادند و با میزان واردات بسیار کوچکی توانستیم مشکل دارو را در ایران در کل دوره جنگ در بالاترین سطح قابل تصور در استاندارد یک کشور در حال توسعه حل و فصل کنیم. من خودم خاطرم هست که یک تحقیقی در سالهای اولیه دهه 1370 که در سازمان برنامه انجام شده بود و در آن نشان داده شده بود که اگر این اتفاق نمی افتاد با استاندارد الگوی مصرف سالهای 53 به بعد در سال 1368 ما حداقل باید 13و نیم میلیارد دلار از منابع ارزی مان را به واردات دارد اختصاص می دادیم در حالی¬که در کل سال¬های جنگ هرگز واردات دارو و مواد اولیه داروئی در ایران از مرز پانصد میلیون دلار عبور نکرد و حیرت انگیزتر آن¬که حتی به قیمت¬های جاری قیمت دارو در سال 1368 از قیمت آن در سال¬های 1356 و 1357 کمتر بود. 
طرح بسیار فوق العاده دیگر مربوط می¬شود به خودکفایی در پزشک. تا سال¬های میانی دهه 1360 تقریبا در تمام مناطق روستائی و مناطق محروم اکثریت قاطع پزشکان، خارجی بودند. ما با یک نوآوری سازمانی توانستیم کاری کنیم که جامعه پزشکی ما افتخارآمیزترین دستاوردها را در طول تاریخ ایران به ثبت برساند و این دستاوردها هنوز هم شگفت انگیز است. ولی وقتی مطرح می¬کنیم ملاحظه می¬شود که شابد عده بسیار اندکی از این موضوع مطلع باشند. مثلا فرض بفرمائید براساس گزارشهای رسمی نرخ مرگ ومیر مادران در هر صدهزار تولد زنده از 220 مورد در سال 1357 به 56.8 مورد در سال 1367 رسیده است. در برنامه توسعه هزاره که UNDP  مطرح کرد برای کشورهای دنیا استاندارد این شد که کشورها تا سال 2015 تلاش کنند به 68 مورد برسند، و ما در سال 1367 سطوح خیلی بالاتری از این مساله را تحقق بخشیده بودیم. یا مثلا شاخص امید به زندگی در ایران براساس گزارش های UNDP  در سال 1960 اواخر دهه 1330 و اوایل دهه1340 به میزان 49.5 سال بوده و از آن سال تا 1980 یعنی در فاصله 20 ساله پایانی حکومت پهلوی به 51.2 سال رسیده است. اما از سال 1980 تا 1988 که بخش اعظم آن در دوره جنگ بوده، امید به زندگی در ایران علیرغم رشد بی سابقه جمعیت به 61.6 سال در سال 1988 رسیده است.
اما به نظر این¬جانب بزرگترین تحول به جهش جایگاه ایران در زمینه توسعه انسانی مربوط می¬شود. در حالی¬که در رژیم پهلوی و در فاصله سال¬های 1960 تا پیروزی انقلاب این شاخص از 0.562 به 0.566رسیده بودف یعنی 0.004 تغییر در طی بیست سال ولی تنها در فاصله سال¬های 1358 تا 1367 از 0.566 به 0.646 جهش کرده است. 
ماجرا این است که در آن شرایط خطیر چنین تصمیم گیری های راهبردی اتفاق افتاده و چنین دستاوردهای خارق العاده ای را به بار آورده است. مثلا از منظر سمت گیری های مربوط به عدالت اجتماعی تقریبا بزرگترین شوک مثبت در پنجاه ساله اخیر در ده ساله اول پس از انقلاب اتفاق افتاده است. در سال 2004 بانک جهانی گزارشی منتشر کرد با عنوان "اقتصاد ایران از دیدگاه بانک جهانی" که یکی از نکاتی که به نظر آنها بسیار شگفت انگیز جلوه کرده این بوده که علیرغم شرایط ما، اندازه جمعیت زیر خط فقر نسبی از 45 درصد در سال 1980 یعنی آنچه از رژیم پهلوی تحویل گرفته شده در پایان جنگ به 25 درصد رسیده است. خود این اتفاق و دستاوردهای دیگر به اندازه کافی نشان دهنده این است که رقم خوردن چنین کارنامه ای بیش از هرچیز تابعی است از اصلاح رابطه بین دولت و مردم در سطح سیاسی و برخورد فعال برای رانت زدایی و تولیدمحوری در عرصه اقتصادی. الان مجال کافی نداریم که بخواهم پایه های نظری این مساله را توضیح بدهم ولی در نهایت اجمال وقتی راجع به توسعه همه جانبه صحبت می کنیم، این مساله دو وجه کلیدی دارد: یک وجه اش این است که نگرش های اولیه به توسعه مبتنی بر تلقی از توسعه به مثابه یک امر تک ساحتی و تک سببی بود ولی الان این بلوغ فکری حاصل شده است که می گویند توسعه عبارت است از یک ارتقای سطح در کل نظام حیات جمعی. وجه دیگرش هم این است که اگر ما بخواهیم راجع به کارنامه دولت و ملت در دوران دفاع مقدس از منظر توسعه همه جانبه نگاه بکنیم اینکه صرفا به امر اقتصادی توجه کنیم و مثلا بگوئیم که چهارده رکورد اقتصادی تکرار نشدنی در ان دوره اتفاق افتاده، اگر به طور متناسب در حیطه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تحولات متناظر را ندیده باشیم این کار ناقص خواهد بود و وقتی میبینیم که تا پایان جنگ توانسته ایم این مسیر را ادامه بدهیم به این خاطر است که به شرحی که اشاره کردم، این مساله به صورت سیستمی در همه عرصه های حیات جمعی ایرانیان اتفاق افتاده است و حکایت از حاکمیت دیدگاه سیستمی و همه جانبه به امر توسعه در آن دوران دارد. 
به عنوان یک نمونه دیگر که کم کم وارد بحث اقتصادی بشویم الان در ادبیاتی که سازمان بین المللی کار ایجاد کرده یکی از بزرگترین تهدیدها برای توسعه در مقیاس جهانی را مساله ناامنی یا احساس ناامنی از نظر موقعیت شغلی درنظر میگیرد. این ماجرا زمانی معنی دارتر میشود که یادآور شوم در کل دوره جنگ بالغ بر 85 درصد قراردادهای کاری که داشته ایم، قراردادهای دائمی بوده که امنیت بخش ترین نوع قرارداد برای نیروی کار است، طنز تلخ ماجرا این است که در دوره تعدیل ساختاری کار به جائی رسیده که امروز براساس برخی گزارش¬ها بیش از 85 درصد قراردادهای کار، قراردادهای موقت هستند. 
این نکته ها که درباره وجوه مختلف نظام حیات جمعی اشاره هایی دارند را از این بابت مطرح میکنم که متاسفانه کسانی هستند که انگیزه و توان کافی برای کار ژرف علمی برای توضیح ان دستاوردها ندارندو لذا کل ماجرا را به "جوزدگی" عمومی نسبت می دهند. درحالیکه باید مشخص کنیم با چه مبنای انسان شناختی حرف می زنیم و باید توضیح بدهیم که آیا می¬شود در یک شرایطی که ساختار نهادی پشتیبانی¬های سیستمی از اداره عزتمند حیات جمعی نکند، این جوزدگی ده سال ادامه پیدا می کند و بعد بلافاصله از سال یازدهم به کل از بین می رود؟! چنین چیزی آیا اصلا امکان-پذیر است؟! از جنبه روش¬شناختی هم می¬گویند مساله جوزدگی یک امر در سطح خرد است و ما نمی¬توانیم یک مساله در سطح کلان را با ابزارهای خرد توضیح بدهیم. وقتی مردم به آن شکل و در آن سطح برای اداره جنگ با کمترین هزینه تجربه شده در تاریخ با دولت همراهی می کنند حساب و کتاب دارد، یعنی طرفین از یکدیگر صداقت، همدلی و همراهی می¬بینند و ساختار نهادی هم پشتیبان این مناسبات است که در غیر این¬صورت استمرار و پایداری وجود نخواهد داشت. استاد فقید مرحوم میرمصطفی عالی نسب در جلسه ای که عده¬ای آن دستاوردها را تخطئه می¬کردند این نکته را مثال زدند که از منظر توسعه اقتصادی-اجتماعی در دوره جنگ راهبرد ما با الهام از قانون اساسی این بود که هر ایرانی باید بتواند با تکیه بر دستمزد یک شیفت کار شرافت¬مندانه یک زندگی شرافت¬مندانه را اداره بکند. اگر چنین چیزی امکان¬پذیر نبود آیا افراد حاضر می¬شدند خانواده هایشان را رها کنند و ماه¬ها در جبهه¬های نبرد بمانند؟! آنها چون این پشتیبانی¬ها نهادی و همدلی و همکاری اصولی را از ناحیه دولت می دیدند، می¬توانستند با اطمینان چنین کاری بکنند. بعضی وقت ها افرادی که باید برایشان تاسف خورد با انکیزه های کاملا سیاست زده و به ویژه در سالهای اخیر این موج را راه انداختند که دولت وقت به اندازه کافی در ماجرای جنگ اهتمام نداشته است. اگر اهتمام را ریختن پول بی حساب در یک حیطه های خاص مثلا در تهیه جنگ افزار ببینید، این سطح شعور شما را از طرز اداره جنگ و بایسته های آن نشان می¬دهد. ولی وقتی دولت می آید قاعده¬گذاری¬ها و تنظیم امور اجتماعی را به گونه ای سامان می دهد که افراد می توانند چندین ماه خانواده¬هایشان را رها بکنند بدون اینکه کوچک¬ترین نگرانی از نظر معیشت آن¬ها داشته باشند، به نظر من آن¬هایی که غیرسیاست زده و غیرفرصت¬طلبانه درباره این مسائل داوری می¬کنند می¬توانند بفهمند که تمام تاروپود وجود دولت در خدمت جنگ بود و به همین خاطر هم ان عزت و افتخارهای تکرارنشدنی در این دوره حاصل شد.
اگر بخواهیم یک فهم روشمند از مساله ارائه بدهیم این فهم بایستی مبتنی بر یک مبنای نظری باشد. به اعتبار پیشرفت های قابل اعتنایی که در فهم نظری از مساله توسعه و توسعه نیافتگی اتفاق افتاده ما امروز می¬فهمیم که توسعه همه جانبه یعنی توسعه ای که ارتقای کل نظام حیات جمعی را در دستور کار قرار داده باشد و به شرحی که اشاره کردم شاید بزرگترین رمز موفقیت دولت در دوران دفاع مقدس هم همین مساله بود. ماجرا از این قرار است که می گویند اگر ساختار نهادی مشوق تولید و کارآیی و بهره وری باشد امکان حرکت به سمت توسعه وجود خواهد داشت اما اگر ساختار نهادی بیش از آنکه مشوق این مولفه ها باشد مشوق رانت و ربا و فساد باشد و پشتیبانی¬های مناسب نهادی وجود نداشته باشد، جامعه به سمت اضمحلال کشیده می¬شود. به نظر من شاه بیت عناصر توضیح دهنده موفقیت شگفت¬آور دولت در ان زمان به این مساله برمی¬گردد. در آنجا این بحث مطرح می¬شود که اگر شما بخواهید تولید را محور قرار بدهید به همان اندازه که اقدامات ایجابی ضروری است اقدامات سلبی هم ضروری است. تولید به اعتبار ویژگی¬هایی که دارد در شرایط عادی قادر به رقابت با فعالیت¬های دلالی و واسطه گری و ربا خواری و از این قبیل نیست. چون تولید با انبوهی از هزینه ها روبه روست که فعالیت های غیر مولد یا اصلا آنها را ندارند یا در سطحی که تولیدکنندگان با آن روبه رو هستند، نیست. در سطح نظری گفته می¬شود وقتی ساختار نهادی متناسب با تولیدمحوری یا تشویق غیرمولدها باشد سازمان-هایی که به وجود می آیند هم در همان چارچوب قرار می¬گیرند. در ادبیات موضوع می گویند سازمان¬هایی که در دل یک ساختار نهادی مشوق کارآیی و دانائی و بهره¬وری متولد می¬شوند سازمان¬های تولیدی هستند و به طور نمادین از جنرال موتورز به عنوان سازمانی که از خلق کردن و افزودن چیزی بر ذخیره موجودی جهان می تواند ادامه بقا دهد یاد می¬شود. در مقابل این سازمان¬های مولد سازمان¬های غیر مولد قرار می¬گیرند که در ادبیات موضوع از آن¬ها به صورت نمادین با عنوان سازمان های مافیایی اسم می¬برند. در اصطلاح گفته می¬شود سازمان¬های مافیایی سازمانهایی مبتنی بر توزیع مجدد هستند یعنی خودشان چیز جدیدی خلق نمی کنند ولی به شیوه¬های معمولا ظالمانه و غیراخلاقی موجودی جهان را جابه جا می کنند. مثلا کسی که ربا می¬خورد خودش چیزی خلق نمی¬کند بلکه از کانال استثمار در دارائی¬های موجود جهان جابه¬جایی ایجاد می¬کند. همین¬طور کسی که مرتکب فساد می¬شود، کسی که دزدی می¬کند، کسی که رشوه می-گیرد همه سازمان های توزیع مجدد هستند و ویژگی مشترک همه شان هم این است که خودشان راسا چیزی به ذخیره موجودی جهان اضافه نمی¬کنند با این طرز رفتار معلوم است که سازمان¬های مافیایی بحران کمیابی را دامن می زنند و در این صورت مناسبات اقتصادی-اجتماعی به جای اینکه مبتنی بر همکاری و رقابت شومپیتری باشد مبتنی بر ستیز و اعمال خشونت می¬شود. بنابراین وقتی که غلبه غیرعادی با سازمان‌های مافیایی باشد فرآیند انباشت در سطح ملی دچار اختلال می¬شود. 
یکی از نکات کانونی اینکه امروز اقتصاد ایران به¬سادگی نمی¬تواند به سامان شود به خاطر این است که در شرایط کنونی موتور اصلی خلق ارزش افزوده در این اقتصاد "ربا" است. یکی دیگر از کانون های اصلی بازتولیدکننده بحران در شرایط کنونی این است که وزن فعالیتهای غیر مولد اعم از واردات کالاهای غیرضروری، دلالی های غیر عادی و رشوه و ... به طرز غیر متعارفی بالا رفته است. ولی وقتی از این زاویه آن دوره را نگاه می¬کنیم می¬بینیم که با یک پردازش کوچک روی داده های موجود درسایت بانک مرکزی در کل دوران دفاع مقدس 54 درصد از کل نقدینگی کشور هزینه اش برای اقتصاد ملی صفر بوده، که اصلا چنین چیزی برای مدیریت پولی فعلی کشور قابل تصور نیست. در ادبیات توسعه گفته میشود که نرخ بهره واقعا موجود که میانگین وزنی نرخ بهره در بازار رسمی پول و بازار غیر رسمی پول است به مثابه یک گواه برای امنیت حقوق مالکیت در نظر گرفته می¬شود. یعنی هرقدر نرخ بهره کمتر باشد به معنی وجود امنیت بیشتر برای حقوق مالکیت است و برعکس. در کل دوره پس از جنگ میانگین نرخ بهره همواره بیش از سه برابر دوره جنگ بوده است. این به این معناست که سیاست های شوک درمانی و بازارگرایی افراطی فقط این نیست که مردم ما را دچار فقر گسترده کرده و جایگاه ما را د رمیان کشورها تنزل داده است بلکه بستر تولید را در کشور دچار اختلال¬های گسترده کرده و ما این مساله را از زوایای مختلف می توانیم مودد توجه قرار دهیم. در ادبیات موضوع می گویند اگر می¬خواهید تولید رشد کند باید ابتدا هزینه فرصت مفت خوارگی را  بالا ببرید و این کار در عالی ترین و بی¬سابقه¬ترین شکل در تاریخ صدساله اقتصادی ایران در دوره دفاع مقدس اتفاق افتاده است و رمز اصلی موفقیت¬ها در آن دوران همین است. این گونه است که شما مییینید که استعدادهای انسانی و مادی در آن دوره در مقایسه با هر دوره دیگری به میزان بیشتری محدود و کانالیزه شده¬است به سمت تولید.
هفته گذشته یکی از دوستان دو تا از کارهایی که در دفتر پژوهش های اقتصادی و توسعه اتاق بازرگانی مشهد انجام گرفته را برای من فرستاد که یکی مربوط است به گزارشی که بانک جهانی در سال 2015 منتشر کرده و در آنجا میزان اتکا به رانت منابع طبیعی نسبت به GDP  را برای کل کشورهای جهان اندازه¬گیری کرده¬اند و دوره زمانی¬اش هم از 1970 تا 2013 است. من هم پردازش مختصری روی داده¬های این گزارش انجام دادم. ببینید آن مفت خوارگی که اشاره کردم مهم‌ترین وجه اش اتکا به خام فروشی است که در ادبیات موضوع اشاره میکنند که چگونه این امر کمک به بازتولید توسعه نیافتگی می کند. من میانگین میزان اتکا به رانت منابع طبیعی را در دوره سالهای 1353 تا 1357  با دوره جنگ و با دوره شوک آخر نفتی یعنی 1384 تا 1392 مورد مقایسه قرار دادم. براساس استانداردی که بانک جهانی انتشار داده است میانگین اتکا به رانت منابع طبیعی در دوره اول 34.22 درصد بوده و این نسبت طی سالهای جنگ به 14.44 درصد کاهش یافته و در دوره سوم به 41.33 درصد رسیده است. این برجسته¬ترین نماد کاهش انگیزه¬های مفت¬خوارگی در ایران طی چهل ساله اخیر است که یکی از شاه¬یبت¬های کارنامه دولت در دوران دفاع مقدس محسوب می¬شود.  در کتاب ثروت ملل اسمیت که اولین اثر در تاریخ علم اقتصاد مدرن است که در آن راجع به مفهوم رانت حساسیت نشان داده شده است اسمیت می¬گوید اقتصاد رانتی یعنی جائی که مردم نکاشته های خود را برداشت می¬کنند، که همان مفهوم توزیع مجدد است که عرض کردم. در سال 2007 یک کتاب بسیار فوق العاده منتشر شده که مجموعه چندین مقاله از برجسته ترین اقتصاددانان توسعه ربع اول قرن بیست و یکم است و ویراستارش هم جوزف استیگلیتز بوده و جای دریغ فراوان دارد که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. بحث هایی که هم اکنون ارائه میکنم از مقاله تری کارل در آن کتاب است. او از مفهوم رانت به مثابه مکان پرجاذبه استفاده می¬کند و می¬گوید دل کندن از رانت خیلی سخت است و یک سطح بسیار بالائی از بلوغ فکری می¬خواهد که بتواند هزینه فرصت مفت¬خوارگی را بالا ببرد. کارل در این مقاله برای اقتصادهای نفتی مکان پرجاذبه را معادل مفهوم تله نفتی قرار میدهد و میگوید اگر این تله مورد کنترل واقع نشود سیستم در همه عرصه های حیات جمعی دچار ناپایداری خواهد شد و می گوید کارکرد کلیدی دولت رانتی این است که از یک طرف دولت را به یک مکان پرجاذبه یعنی کانون توزیع رانت تبدیل می کند و از طرف دیگر این شرایط بستری را فراهم میکند تا گروه¬های رانت جو برای تصرف دولت سرمایه گذاری کنند.
بعد روی این مسئله که من اشاره کردم که فضای رانتی و تشویق مفت خوارگی چگونه بحران کمیابی را تشدید می کند و مناسبات مبتنی بر ستیز را دامن می زند بحث می¬کند، کارل در این کتاب می گوید: وقتی که دولت تبدیل به مکان پرجاذبه امکانات توزیع رانت می شود، ترمز  قدرتمند کمیابی از کار می افتد! و بنابراین دور باطل نفتی شدن استقرار و استمرار پیدا می¬کند و ریشه¬های توسعه نیافتگی را بازتولید می¬کند. همانجا بیان می کند که این ازکارکرد افتادن ترمز قدرتمند کمیابی را چگونه می توانید ببینید؟ پروژه های جاه طلبانه! از منزلت انداختن کار و تلاش، تشویق های غیرعادی به فعالیت های غیرمولد و اعمال کمترین حساسیت نسبت به گسترش و تعمیق فساد! این همان چیزی است که در سطح نظری سیطره یافتن سازمان¬های مافیایی نسبت به سازمان¬های تولیدی می¬گویند. سپس کانال¬هایی که این مناسبات را بازتولید می کند را نام می برد که چه چیزهایی هستند: یکی بحران مشارکت، دومی بحران شفافیت و سومی بحران نظارت و پاسخ گویی است. و از طریق این بیان می دارد که این بحران ها انگیزه های دانایی،کارایی و بهره وری را به حداقل می رسانند و بنابراین دوازده پیامد را کارل ذکر می کند که در صفحات 257 و 258 این کتاب منعکس شده است. من اینجا فقط عناوین آن را برایتان نقل می کنم: هنگامیکه این مناسبات حاکم شود؛ رشد اقتصادی بسیار اندک ویا منفی خواهد شد. برای شکل گیری پیچیدگی اقتصادی و ایجاد قابلیت برای تولید کالاهای متنوع اختلال ایجاد خواهد شد. شاخص¬های رفاه اجتماعی تضعیف می شوند و سطوح بالای فقر، نابرابری و بیکاری اتفاق می افتد، فساد گسترش و تعمیق پیدا می کند، حمکرانی و حاکمیت قانون ضعیف می¬شود و تهدید خودکامگی تبدیل به تهدید اصلی در نظام حیات جمعی می شود، فرهنگ رانت¬جویی مسلط می شود، محیط زیست دستخوش بحران می¬شود، تعرض به حقوق بشر تسهیل می شود و بالاخره ریسک بی ثباتی  و ناامنی در کادر خطر درگیری های داخلی و خارجی هم افزایش پیدا می کند. پس اینکه شما می¬گویید مثلا در دوره جنگ شرایط به گونه ای  برای بازیگران اقتصادی احساس امنیت ایجاد کرده که در این مطالعه که به نظر من یکی از شاهکارهاست و کاش سازمان برنامه قادر می بود لااقل برای تدوین برنامه ششم از این دست گزارش¬ها تهیه کند که در دفتر پژوهش های اقتصاد توسعه مشهد تهیه شده، در این مطالعه وضعیت تشکیل سرمایه ثابت ناخالص در دوره جنگ تحمیلی با دوره 1384 تا 1392 مورد مقایسه قرار گرفته است. خود این مطالعه بهترین گواه است مبنی بر اینکه نهادگرایان راجع به امنیت حقوق مالکیت و رابطه آن با نرخ بهره مؤثر چه چیزی می گویند: براساس محاسبات دفتر پژوهش¬های اقتصادی و توسعه اتق مشهد در دوران دفاع مقدس دولت مرتبا از سرمایه گذاری¬های دولتی در زمینه ماشین¬آلات و ساختمان کاسته و این بخش خصوصی مولد است که رشدی خارق العاده در این زمینه به نمایش گذاشته است. به قیمت های ثابت 1383 به طور متوسط در طی سال های جنگ تشکیل سرمایه ثابت ناخالص توسط بخش خصوصی مولد سالانه 3.88 درصد مثبت بوده، همین شاخص در طی سال های 1384 تا 1392 به طور متوسط سالانه رشد منفی 8.2 درصد داشته است! حال شما اگر این ها را در کنار میزان اتکا به رانت نفتی نمایش دهید و اینکه زمان جنگ نگرش مسلط چگونه بود اما الان دوره صلح چه بینشی حاکم است، آنگاه معنی داری هوشمندی هایی که در طراحی ساختار نهادی تولید محور در دوره جنگ مورد استفاده قرار گرفته بود را می توانید خیلی بهتر درک کنید. و اینها همه نشان دهنده آن است که  اگر در آن زمان ثبات و پایداری و رفاه نسبی متناسب با شرایط داشتیم هیچ کدام مبتنی بر احساسات نبود بلکه مبتنی بر یک رویکرد راهبردی توسعه¬گرا است که دستاوردهای خود را ظاهر کرده است. در این مبنای نظری که تولید محوری را در برابر توزیع مجدد قرار می دهد، بیان  می کند مهم¬ترین دلیل برای اینکه در این مناسبات مبتنی بر تولید حرکت به سمت توسعه آغاز می¬شود این است که یکی از مهم¬ترین بایسته¬های نظم تولیدمحور این است که نظم اجتماعی در همه ابعاد حیات جمعی یک نظم غیرقائم به شخص می¬شود یعنی ضابطه محوری جای صلاح¬دیدهای شخصی را می¬گیرد. این در واقع در یک کلام کلید و رمز اصلی حرکت به سمت توسعه است. که نیاز دارد در جلسه دیگری مستقلا در این رابطه صحبت شود. در نهایت اجمال بحث بر سر این است که  کدام نظم می¬تواند غیرقائم به شخص باشد، و جواب نظمی است که نظام تصمیم گیری و تخصیص منابع در آن بر مبنای علم، قانون و برنامه باشد. این مسئله را نباید تصادفی دید که مدارک کارشناسی زمانی به ورق پاره تشبیه می شد چون در آن دوران واقعا فهم کارشناسی نقطه ضعف افراد تلقی می شد و برخی از کارشناسان در دانشگاه ها مورد تنبیه واقع می شدند. این ها همه حساب و کتاب دارد یعنی مناسباتی است که همان¬قدر که جنبه اخلاقی و اجتماعی و سیاسی دارد جنبه اقتصادی هم دارد و اصلا این ها قابل تفکیک از هم نیستند. باز در اینجا برای اینکه سو تفاهمی پدید نیاید تبیین-هایی که از جریان انقلاب صنعتی شده را مثال می زنم؛ در آنجا می پرسند چرا انقلاب صنعتی این جهش را در عملکرد اقتصادی جهان پدید آورد، براساس مطالعات دیوید لندز تا سال 1750 تولید سرانه در ضعیف¬ترین کشور حداکثر یک سوم قوی¬ترین کشور بود اما الان این شکاف بین بنیه تولیدی قوی¬ترین و ضعیف¬ترین کشورها براساس محاسبات انجام شده (در کتاب از فقر تا ثروت ملل) این شکاف تولید سرانه در سطح کشورها به 1 به 400 رسیده است و این رمز اصلی اش این است که می گویند: توزیع قدرت، ثروت و منزلت در دوران پس از انقلاب صنعتی متکی شد به ضابطه در حالی که تا پیش از ان اینکه شما اشراف زاده بودید یا نبودید یعنی نسب، نژاد و طبقه افراد و از این قبیل مبنای برخورداری و عدم برخورداری بود. اما در اثر انقلاب صنعتی یا به تعبیری پیروزی بورژواها آن¬ها در حاشیه قرار گرفت و صلاحیت¬ها و شایستگی¬ها مبنای برخورداری¬ها شد. پس روی توزیع قدرت، ثروت و منزلت دقت داشته باشید یعنی؛ نمی شود که در اقتصاد بتوان مناسبات غیرقائم به شخص بنا کنیم ولی در حوزه¬های فرهنگی اجتماعی سیاسی¬مان این¬گونه نباشد و این یکی از گلوگاه¬های توسعه ما به حساب می آید. ما عادت داریم تا گرفتاری هایی را مشاهده می کنیم فوری به سراغ اشخاص می رویم در حالیکه اینجا درباره یک نظم اجتماعی حرف می زند نه یک شخص خاص! برای روشن شدن اینکه این چقدر قابل اعتناست؛ در یک رساله دکتری در دانشکده اقتصاد علامه تجربه¬های توسعه ایران در قرن  بیستم با یک تمرکز ویژه روی انقلاب مشروطیت (دوره ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی) بررسی کردیم؛ در آنجا مشاهده کردیم که در جوشش های اولیه پس از هرجنبش جتماعی رابطه دولت و مردم تصحیح می شود و مناسبات ضابطه محور می شود. دلیل اینکه آرمان¬های خارق العاده باعث می¬شود عملکردهای خارق¬العاده¬تر هم رقم می¬خورد همین مسئله است. هنگامی¬که رابطه جای ضابطه را بگیرد آن¬وقت حاکمیت صلاح¬دیدهای شخصی به جای ضابطه در تمام زوایای نظام حیات جمعی منعکس می شود. در این مطالعه نکته بسیار جالب این است که مثلا اگر ازما بپرسند برای اینکه کشور در دوره سال های برنامه ششم موفق شود یک شاه کلید معرفی کنید من می گفتم مهمترین شاه کلید اصلاح مالیه دولت است. یعنی اینکه دولت از این رویه به طرز فاجعه آمیز ناهنجار دست بکشد و مجاری فوق بودجه ای را ببندد و شفافیت را حاکم نماید و بودجه ها در چارچوب استاندارد GFS تخصیص داده شود. الان به لحاظ صوری ادعا می کنیم که بودجه اینگونه هست. اما می خواهم این موضوع که نظم قائم به شخص چگونه مانع توسعه می شود را از این زاویه برایتان به نمایش بگذارم؛ در ان مطالعه دیدیم که برای مثال براساس مفاد قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت حدود 30 درصد از کل اعتبارات قابلیت جابه جایی دارد یعنی تبدیل ضابطه در تخصیص های بودجه ای  به صلاحدید های شخصی. محور دومی که مورد توجه قرار دادیم این بود که عملا در دوره بعد پیروزی از انقلاب هرساله بین 20 تا 30 درصد کل اعتبارات به ردیف های متفرقه مربوط می شود و منظور ردیف هایی غیر مبتنی بر برنامه و تابع صلاحدید های شخصی است. در 10 ساله اخیر این نسبت همیشه بالای 40 درصد بوده در همین بودجه 95 حدود 41.5 درصد سهم ردیف¬های متفرقه است. مولفه سوم نیز درآمدهای اختصاصی است که می تواند تابع صلاحدیدهای شخصی باشد. ما همه این ها را جمع زدیم و دیدم که حتی اگر ناهنجاری های 10 ساله اخیر را هم نادیده بگیریم بطور متوسط بین 57 تا 76.5 درصد کل بودجه عمومی کشور تابع صلاحدید های شخصی است. یعنی ما در چارچوب یک نظم اجتماعی قائم به شخص قانون را هم از کارکرد انداختیم. برنامه را هم همین¬طور. و چون صلاح¬دیدهای شخصی تضمینی ندارد تابع علم باشد لذا علم، قانون و برنامه را در نظام بودجه ریزی مان از کارکرد انداختیم و به همین خاطر است که کارمان جلو نمی-رود. 
حالا بحث بر سر این موضوع است که در دوره جنگ هم به اعتبار محورهایی که از قول بانک جهانی و مطالعات اتق مشهد ذکر شد و هم به اعتبار طیف بی شماری از جهتگیری های سیاستی ای که در آن زمان در دستورکار قرار داده شد می توان نشان داد که در تمام جمهوری اسلامی در هیچ دوره ای به اندازه آن دوره علم و قانون و برنامه مبنای تصمیم گیری و تخصیص منابع نبود و این واقعا یکی از افتخارآمیزترین و توسعه گرا ترین وجوهی است که در آن دوره عملا کارنامه خودش را نشان داده است. این ها همه به تولیدمحوری وصل می شوند. چندی قبل به مناسبت بیست¬و پنجمین سالگرد روزنامه جهان اقتصاد به بحثی دعوت شده بودم در رابطه آزادی رسانه ها با گستره و عمق فساد در ایران. در آنجا من بیان کردم که در یک اقتصاد رانتی اگر بخواهیم به سمت توسعه حرکت کنیم مهمترین ابزار این است که کانون اصلی توزیع رانت شفاف شود. الان بر سر موضوع FATF چه بلوایی برقرار شده همش زدوخورد سیاسی و جناحی شده است و قاعده بحث کارشناسی گویی به کلی غائب است و این¬که آیا  FATF ماجرای عملکرد اقتصادی ایران را به سمت شفافیت بشتر می برد یا عدم شفافیت بیشتر؟! در دوره جنگ برای اولین بار و تا امروز برای اخرین بار در کل دوره بالغ بر صدساله گرفتاری ایران در نفت آقای مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر داوطلبانه خودشان برای رئیس مجلس نامه نوشتند و بیان کردند که ما تقاضا می کنیم که تصمیم گیری درباره ی دلار های نفتی هم مثل درآمدهای ریالی دولت از کانال مجلس عبور بکند و در آن جلسه نشان دادم که از 5 زاویه این اقدام یعنی شفاف سازی کانون اصلی توزیع رانت نفتی باعث شد که ایران در آن زمان علیرغم همه موانع و بحران¬ها به سمت توسعه حرکت جهشی کند و آن کارنامه خارق-العاده رقم بخورد علی رغم اینکه به اعتبار شرایط خاص آن دوره همه چیز به خلاف آن حکم می داد. این 5 زاویه عبارتند از:
1. به محض اینکه توزیع رانت شفاف شود هزینه فرصت رانت جویی بالا می رود. آن کجا که رانت جویان برای دستیابی به منابع نفتی پشت پستو(درهای بسته) با یک مقام دولتی چانه زنی کنند و ان کجا که در صحن علنی مجلس حداقل رضایت 150 نماینده را جلب کنند.  در این ابعاد هزینه فرصت رانت جویی با این نوآوری نهادی بالا رفت.
2. دولت با این کار کل سیستم اجرایی کشور را با این روش برعلیه فساد مالی واکسینه کرد. یعنی هنگامیکه رانت جویان می آمدند و تقاضای رانت می کردند پاسخ آن بود که بروید و رضایت مجلس را بگیرید اگر تصویب کردند ما در خدمت هستیم.
3. با این کار خود نهاد دولت پاسخگو شد یعنی چون این تصمیم یعنی چگونگی توزیع دلارهای نفتی  از کانال قانون عبور کرد، دولت برای هر یک دلاری که تخصیص می داد باید به قانون گذار پاسخ دهد. یادتان باشد که وقتی ماجرای ترجیح واردات خودروهای لوکس و لوازم آرایش به واردات داروهای حیاتی و مواد اولیه تولیدی در سال 91 برملا شد، برملاکننده عزل شد و کسی هم واکنش خاصی نشان نداد و از این ظلم فاحش شکایتی نکرد. به نظر من این یک شرافتی شد برای خانم وزیر. آن کسی که این کار را کرد هرگز مورد مواخذه قرار نگرفت چرا ؟ چون وقتیکه تخصیص دلارهای نفتی از کانال قانون عبور نکند تابع صلاحدید شخصی است. شما حداکثر می توانید بگویید من این صلاحدید را نمی پسندم اما نمی توانید وی را مواخذه قانونی کنید. و اینجوری است که در آن سال¬ها و به¬ویژه سال 1365 کشور با زیر 10 میلیارد دلار درحالیکه بیش از 35 درصد آن مستقیما به حقوق مربوط به دفاع اختصاص پیدا می کرد سال های بدون بخران را سپری کرده اما سال های 91 و 92 بااینکه بالغ بر 70 میلیارد دلار واردات داشتیم باز هم کشور با بحران های کوچک و بزرگ و به تعداد زیاد رو¬به¬رو شد. 
4. امکان اعمال نظارت های تخصصی مدنی با اینکار دولت فراهم شد. این تدبیر آیت اله شهید دکتر بهشتی بود که مقرر کرد و موافقت خبرگان قانون اساسی را هم جلب کرد که هر تصمیمی که از کانال مجلس عبور می کند شفاف می شود و چون تخصیص دلارهای نفتی شفاف شد امکان نظارت های تخصصی مدنی نیز فراهم شد و این به معنای جلب مشارکت همگان در مقدرات خود نیز بود. 
و از موضع بحث ما مهمترین  دستاورد این اقدام این بود که به همه بازیگران اقتصادی پیام داد که دوران مفت خوارگی به سر آمده و اگر کسی می خواهد برخوردار شود باید استعدادهای خود را در مسیر تولید به کار بیاندازد و این کلید اصلی نجات است.  و اگر الان مشاهده می کنیم که بایک ازکارکرد افتادگی سیستمی رو به رو هستیم به خاطر این است که در شرایط کنونی نهادهای مشوق تولید و کارایی و بهره وری به کلی مقهور نهادهای مشوق رانت و دلالی و واردات شده اند. شما الان این از کارکرد افتادگی ها را چگونه می توانید مشاهده کنید؟ مثلا رشد اقتصادی اتفاق می افتد بدون آنکه با افزایش اشتغال همراه باشد و بدون انکه بهبودی در کیفیت زندگی مردم ایجاد بکند. و از آن تکان دهنده تر آن است که در دولت قبلی بعنوان مثال ضریب جینی کاهش چشمگیری نشان می دهد اما این به هیچ وجه نه تنها نشان دهنده بهبود وضعیت نابرابری نیست بلکه خودش علامت بزرگ بحران است. چرا؟ مطالعات کارشناسی انجام گرفته در قطب علمی اقتصاد توسعه دانشگاه علامه طباطبایی نشان می دهد که کاهش ضریب جینی در آن دوره بیش از هرچیز تابعی از 3 متغیر بوده است؛ یکی خروج بی سابقه سرمایه های انسانی و مادی از کشور یعنی بالای هرم ثروت و درآمد اصلا قطع شده که نابرابری را کمتر می¬بینید. برای این¬که تصوری از این وضعیت داشته باشید، با استاندارد خالص حساب سرمایه اگر بخواهیم روند خروج سرمایه در دوره دولت قبلی را رصد کنیم، هم¬اینک نیز در سایت بانک مرکزی قابل مشاهده است، خالص حساب سرمایه در شهریور 1384 منفی 200 میلیون دلار بوده است. یعنی در آن زمان نیز در مجموع خروج سرمایه مان از ورود سرمایه بیشتر بوده اما فاصله آن بسیار ناچیز است این رقم در سل 1389 برابر با منفی 25 میلیارد دلار شده است! یعنی طرز حکومت داری مبتنی بر توزیع مجدد و بسط سازمان¬های شبه مافیایی کاری کرده که خروج سرمایه از شهریور 84 تا پایان 89، 125 برابر افزایش پیدا کرده  و این رقم با نسبت های کمتری در کل سال های بعد تا امروز هم استمرار دارد. وجه دیگر کاهش صوری ضریب جینی در آن دوره فروپاشی طبقه متوسط درآمدی است و وجه سوم نیز تقویت ناپایدار گروه های فرودست از طریقپرداخت نقدی است. که شما می بینید که بیش از  70 درصد اثر پرداخت نقدیامروز از بین رفته است. ترکیب این سه مورد باهم ضریب جینی را کاهنده نشان می دهد اما اصلا کارکرد ندارد. چون وقتی ضریب جینی کاهش پیدا کند و معرف افزایش برابری ها باشد بایستی حداقل 15 گارکرد توسعه گرا نشان بدهد که ما در تمام آن ها شاهد روندهای معکوس هستیم. در همین دوره فعلی نگاه کتید که تورم 30 درصد کاهش نشان می دهد نسبت به زمانیکه این ها مسئولیت را تحویل گرفتند ولی نه رفاه مردم تغییر کرده، نه انگیزه سرمایه گذاری تغییر کرده و نه حتی نرخ بهره تغییر کرده است. این ها همه مصداق هایی برای از کارکرد افتادگی است که متاسفانه تعدادش هم به طرز غیرمتعارفی زیاد است و من از ذکر مابقی آنها صرف نظر می کنم.
بحث خود را بدین صورت جمع بندی می کنم که دولت دفاع مقدس به تمام معنی و به صورت سیستمی رویکرد توسعه‌ی همه‌جانبه داشته. به غیر از همه‌ی مستندات و شواهدی که ذکر کردم از منظر دانش توسعه گفته می‌شود که باید توضیح داده شود که اگر چنین است از منظر دورهای باطل تداوم بخش ِتوسعه نیافتگی چه اتفاق‌هایی افتاده است. من باز هم تاکید می‌کنم که در ادبیات توسعه نظریه‌هایی را داریم که کانون اصلی دورهای باطل را در ساخت سیاسی می‌دانند. مثلا شما فرض کنید کتاب‌های هیرشمن را مطالعه بکنید، هیریشمن می‌گوید وقتی که ساخت سیاسی استبدادی باشد از درون ساخت سیاسی ِ مستبد به لزوم، در حیطه‌ی اقتصاد و اجتماع، شما گسترش و تعمیق ِ فقر و گسترش و تعمیق فساد را مشاهده می‌کنید. بعد می‌گوید که این گسترش فقر و فساد ساختار قدرت را ناپایدار می‌کند، این ناپایداری منجر به آشوب می‌شود و خود این آشوب دوباره بازگشت به استبداد را اجتناب‌ناپذیر می‌کند و این به معنی شکل گیری یک دورباطل ضد توسعه¬ای است. ما در تاریخ اقتصاد صدساله‌ی اخیرمان مکرر این پدیده را تجربه کردیم و شما می‌دانید که برآمدن رضا شاه هم مقدمه‌اش همان بود که اول آنقدر فضا را بی‌ثبات و ناامن کردند که همه مطالبه می‌کردند یک دیکتاتوری بیاید و به این ناامنی ها خاتمه دهد. 
بعضی از نظریه‌پرداها فرهنگ را عنصر کلیدی می‌دانند. مثلا شما در کارهای ساختارگراها اگر کارهای سلسو فورتادو را ببینید در آنجا می گوید که فرهنگ مصرف‌گرا چگونه اتکا به خام‌فروشی را افزایش می‌دهد و این اتکا به خام‌فروشی چگونه دوباره آن دور باطل توسعه‌نیافتگی را بازتولید می‌کند. متاسفانه ما در نظام تصمیم‌گیری و تخصیص منابعمان متاسفانه کار جدی درباره‌ی شناسایی ِ آن دورهای باطل ِ اصلی ِ بازتولید کننده‌ی توسعه‌یافتگی را نداریم. ولی مثلا همگان کمابیش روی نقش اتکای فزاینده به نفت در این زمینه اذعان دارند. من در یکی از همین سخنرانی‌های هفتگی اصول نظری بازتولید دورهای باطل توسعه‌نیافتگی ازکانال فراز و فرودهای نفت را توضیح دادم. در دوره‌ی ده ساله‌ی اول بعد از انقلاب به خصوص سال‌های 58، 59 تا 63 که ما با قیمت های بالای نفت روبه ‌و بودیم، برای اولین بار در تاریخ اقتصادیِ از 1352 تا به امروز هیچ یک از علایم بیماری هلندی ظاهر نشده و حکمتش هم آن است که من از قول بانک جهانی برای شما نشان دادم که به صورت ارادی اتکا به نفت به طرز معنی داری علی رغم شرایط جنگی کاهش پیدا کرده¬است!
 چندین مورد دیگر از این دورهای باطل و تحولات رخ داده در آن¬ها را نوشته بودم که صرف نظر می‌کنم، یکی دیگر از آن مسائل بسیار راهبردی در  اندیشه‌ی توسعه، فهم صحیح توالی‌ها در سیاست‌گذاری است. مثلا فرض کنید، این یک مثال خیلی مصطلحی است در ادبیات توسعه، می‌گویند وقتی کشور با بحران حاد بیکاری روبه‌رو می‌شود، یک سوال مقدر که پیش روی نظام تصمیم‌گیری است با مسئله بیکاری با اولویت بیکاری شهری برخورد کنیم یا با اولویت بیکاری روستایی؟ پاسخ این است که می‌گویند از نظر علمی باید بیکاری روستایی اولویت داده شود، اگر می‌خواهید به شکل توسعه‌گرا بیکاری حل شود. می‌گویند دولت‌های رانتی توسعه‌نیافته چون کوته‌نگر هستند بنا به یک سری ملاحظات  اقتصاد سیاسی که الان زمان ِ تفسیرش را نداریم می‌آیند شهر را انتخاب می‌کنند. تجربه نشان داده‌است که در کشورهای درحال توسعه به ازای هر یک فرصت شغلی که در شهرها ایجاد می¬شود تا سه نفر به تعداد مهاجران روستایی افزوده می‌شود. بنابراین هم بیکاری شهری معضلش حادتر می شود و هم چندین گرفتاری دیگر پدید می‌آید، بنابراین فهم توالی‌های صحیح یکی از کانون‌های اصلی معرفتی در دانش توسعه است. آنجا هم باز محورهای زیادی دارد، ببینید در دوره‌ی ده ساله‌ی اول بعد از انقلاب در زمینه بها دادن به زیرساخت‌های فیزیکی توسعه‌ی روستایی یکی از شگفت انگیز‌ترین کارنامه‌ها در بین همه‌ی کشورهای در حال توسعه رقم خورده؛ یعنی از این زاویه در سال 1367 به طور متوسط همه‌ی زیرساخت‌های فیزیکی توسعه‌ی روستایی مثل آب‌رسانی، برق‌رسانی، جاده‌کشی، مدرسه‌سازی، بیمارستان‌سازی و از این قبیل نسبت به آنچه که از دوره‌‌ی پهلوی تحویل گرفته شده 11.5 برابر افزایش اتفاق افتاده. من همیشه این مثال را از این زاویه می‌زنم که شما ببینید  انقلاب اسلامی چه انرژی انسانی آزاد کرده. که در شرایط جنگی و با آن ملاحظه‌های دیگری که عرض کردم یک همچین کاری در جامعه‌ی روستایی طی ده سال رقم خورده¬است.
 مثال‌های متعدد دیگری هم هست که یکی از مهم‌ترین ِ آن‌ها را من هفته‌ی پیش اینجا به بحث گذاشتم، که مافیای واردات خودروی لوکس در ایران چگونه تیشه به ریشه‌ی این مملکت می‌زند و متاسفانه همپیمانانی هم در نظام تصمیم‌گیری و تخصیص منابع دارد. در ادبیات توسعه گفته می‌شود که برای توسعه با تقدم اصلاح الگوی مصرف نسبت به ارتقای بنیه‌ی تولیدی رو به‌رو هستیم، دلیل این مسئله چیست؟ دلیل مسئله این است که ارتقای بنیه‌ی تولیدی در ذات خودش یک امر دورمدت است. یعنی اگر شما فقط بخواهید یک آدم برایش تربیت کنید، 25 سال زمان می‌برد که فرد تحصیل‌کرده‌ی صاحب‌صلاحیت برایش تربیت شود. با همه‌ی شرایطی که دارد. اما برای اصلاح الگوی مصرف به شرطی که آن بایستگی‌های توسعه گرا رعایت شده‌باشد هم امکان‌پذیرتر و هم ضروری‌تر است. در این زمینه من یک مثالی میزنم، شما می‌دانید که بعد از سال 53، محمدرضاشاه تصور کرد که باید به سمت دروازه‌های تمدن بزرگ حرکت بکند و بعد ازاین¬که این به اصطلاح خواسته اش مبتنی بر برنامه بشود از یک گروه مهندسین مشاورین فرانسوی دعوت کرد و آن ها آمدند و وقتی آنها گزارش دادند شاه عصبانی شد، پول ِ آن‌ها را پرداخت کرد و آن ها را بیرون کرد. بنابراین ما اصل آن گزارش‌ها را الان در اختیار نداریم و فقط یک مجموعه‌ی چهارجلدی است که خلاصه‌ی آن‌ها در اختیار کتابخانه‌ی سازمان برنامه است. در آنجا به شاه گفته بودند دروازه‌های تمدن بزرگ پیشکش! شما با یک بحران حاد اقتصادی اجتماعی رو به رو هستید و دلیل عصبانیت شاه هم این بود. یکی از وجوهی که آنها در آن مطالعه مورد توجه قرار داده بودند این بود که گفته بودند اگر بخواهد این الگوی مصرف که مثلا در سال 1355 وجود دارد استمرار پیدا بکند در سال 1365 کشور حداقل باید 65 میلیارد دلار واردات داشته باشد وگرنه با بحران مواجه می‌شود. شما برای اینکه بدانید مدیریت اقتصادی کشور در آن زمان چه کاری انجام داده فقط این را نگاه بکنید که کشور در سال 1365 با کمتر از 10 میلیارد دلار واردات، بدون بحران اداره شد و این در حالی بود که چندین مشکل حاد که در آن مطالعه دیده نشده بود به ما اضافه شد. مثل رشد سریع جمعیت، به اضافه این¬که یک چیزی حدود سه و نیم میلیون نفر رانده شده‌ی افغانی و عراقی که ما پذیرفته بودیمشان و مثل اینکه مثلا 6 تا استان کشور مستقیما معرکه‌ی نبرد بود و یا به هر حال برای پشتیبانی جنگ بود و برای کشاورزی با محدودیت رو به‌رو بودیم؛ بنابراین به نظر من با توجه به این که تدوین‌کنندگان و تصویب‌کنندگان برنامه‌ی اول توسعه‌ی کشور در دولت و نه در مجلس جزو منتقدان رادیکال سیاست‌های اقتصادی دوره‌ی جنگ بودند، عظمتِ کاری که از این ناحیه در دوره‌ی جنگ اتفاق افتاده بود را اگر بخواهید درک بکنیم باید به پیوست شماره ی 1 سند ِ برنامه‌ی اول مراجعه کنید. در آنجا به صراحت این مسئله را اذعان کردند: الگوی مصرف کنونی در ایران، آرمانی‌ترین الگوی مصرف برای حرکت به سمت توسعه است، یعنی آن‌هایی که تا آن درجه انگیزه داشتند که منتقدانه وضعیت را ارائه بدهند اینگونه گواهی دادند به آن دقت‌هایی که شده و شما خوب دقت دارید که اصلاح الگوی مصرف به معنای کاهش مصرف‌های ضروری نیست. اتفاقا یکی از شاهکارهای آن دوره آن است که بی‌سابقه‌ترین معیارهای عدالت اجتماعی را از نظر دستیابی به همه‌ی مصرف‌هایی که به حیات و بقای سالم برای کل جمعیت مربوط می‌شود ایجاد کرده بود،  اما بیش‌ترین سخت‌گیری‌ها را درباره ی مصرف‌های لوکس و غیرضروری در آن دوره اعمال کردند. در زمینه‌ی توالی‌ها هم نکته‌های خارقالعاده‌ی دیگری وجود دارد که من صرف نظر می کنم.
 و آخرین نکته هم از منظر مهارِ ناهماهنگی‌ها است. تقریبا در بین نظریه‌پردازان توسعه این نکته مورد اتفاق نظر است که آنچه کشورهای توسعه‌نیافته را گرفتار کرده کمبود منابع نیست، بلکه اتلاف‌ها و اسراف‌های بزرگ منابع است که ریشه در انواع و اقسام ناهماهنگی ها دارد. واقعا آن زمان خودم متوجه نمی‌شدم که چرا استاد فقید مرحوم آقای عالی‌نسب هربار که مسئولیت اداره‌ی جلسه‌ای را بر عهده می‌گرفتند که موضوعش یک تصمیم‌گیری خطیر برای کشور بود، ایشان مقید بودند به اینکه تصمصم‌گیری‌ها به اتفاق آرا باشد. مشاهده می‌کردم که گاهی ایشان تا پنجاه درصد از نظر خودشان عدول می‌کردند به بهای اینکه موافقت همه‌ی اعضای جلسه را داشته باشند؛ بعدا که من از ایشان سوال کردم که این حکمتش چیست؟ می‌فرمودند که در کشورهای توسعه نیافته مسئله‌ی اجرا، یک مسئله‌ی کلیدی است. شما کتاب‌های داگلاس نورث را بخوانید در آنجا با اصول نظریه‌ی نهادگرایی می‌گوید که مسئله‌ی اجرا در ساخت توسعه نیافته بعضی وقت‌ها، به تنهایی، کل ِ ماجرای توسعه نیافتگی را می‌تواند توضیح دهد. می‌خواهم بگویم آن دقت‌ها در زمینه هماهنگی در چنین سطحی وجود داشت که اگر شما تحمیل کنید و آمرانه دیگران را مجبور کنید که تن در بدهند به یک مصوبه‌ای، خب آن‌ها در اجرا مشکل‌تراشی می‌کنند و شما دیدید که در دولت قبلی آثار این رویه‌های آمرانه و غیر کارشناسی چه بر سر کشور آورد و چگونه بی‌سابقه‌ترین سطوح فساد و ناکارآمدی را تجربه کردیم. یک مسئله این بود. مساله حیاتی دیگر جایگاه رفیع کارشناسان در نظام تصمیم¬گیری و منزلت کارشناسی در آن زمان حقیقتا من دیگر نظیرش را ندیدم و وقتی که کیفیت مصوبه‌های آن دوره را با کیفیت مصوبه‌های جدید چه در دولت و چه در مجلس مقایسه می‌کنید، از یک طرف شگفت‌انگیز و از یک طرف تاسف‌بار است، چون نسبت به آن زمان ما ذخیره‌ی کارشناسی‌مان خیلی بیشتر شده‌است. اما متاسفانه این ها مورد اعتنای کافی نیستند.
مسئله بعدی شوراهای عالی در امور راهبردی بود. آقای مهندس موسوی مقید بودند که شورای عالی کشاورزی، شورای عالی صنایع، شورای عالی محیط زیست و هرچیزی که به توسعه‌ی پایدار مربوط می‌شد حداکثر جلسه‌هایشان به فاصله‌ی یک ماهه تشکیل بشود. الان شما گزارش ارزیابی عملکرد برنامه‌ی چهارم و پنجم یعنی یک دوره‌ی ده ساله را که ملاحظه بکنید، می‌بینید که بعضی شوراهای عالی که آنجا پیش‌بینی شده امور هماهنگی را انجام بدهند، در کل دوره‌ی ده ساله حتی سه بار هم تشکیل جلسه ندادند. بنابراین مسئله‌ی هماهنگی‌ها هم آن موقع خیلی مورد توجه قرار می‌گرفت.
 و کلام آخر این است که همه‌ی این صحبت‌ها به هیچ وجه نباید به این معنا باشد که هیچ¬وقت اشکال و اختلالی در آن دوره وجود نداشت، بالاخره شرایطی که یک نظمی فرو پاشیده، نظم جدید هنوز مستقر نشده باید با جنگ تحمیلی طولانی و با تروریسم مجاهدین خلق و با انبوه گرفتاری‌های دیگر روبه‌رو شود، تردیدی نیست که اختلالات کوچک و بزرگ هم وجود داشته است. آن‌چیزی که اینجا مطرح کردم و کارنامه‌ی عملی‌اش را نشان دادم این بود که جهت‌گیری‌ها مبنی بر علم و قانون و برنامه طراحی می‌شد، واقعا آن¬هایی که کلیشه‌ای کار می‌کنند می‌گویند در ده ساله‌ی اول برنامه‌ریزی بعد از انقلاب، ما برنامه نداشتیم، از 68 برنامه‌دار شدیم گرچه این لفظ در یک چارچوبی می‌تواند درست باشد اما به هیچ وجه واقعیت ندارد. یکی  از بزرگ‌ترین افتخارات جمهوری اسلامی این است که در نیمه‌ی اول سال 1358 سند برنامه‌ی توسعه و تکامل نظام جمهوری اسلامی انتشار عمومی پیدا کرده که به گمان این¬جانب تا امروز هم¬چنان مشارکت¬جویانه¬ترین برنامه کشور است. وقتی مهندس موسوی سر کار آمدند اولین کاری که کردند ستادهای برنامه‌ریزی را فعال کردند و نهایتا برنامه‌ی اول جامع توسعه کشور برنامه 62- 66 بود. این برنامه بر اساس این پرسش از امام خمینی (ره) سامان پیدا کرد که ما برنامه را بر اساس سناریوی ادامه‌ی جنگ بنویسیم یا توقف جنگ؟ امام گفته بودند بر اساس سناریوی توقف جنگ بنویسیید که خود این مسئله هم واقعا در این بساطی که این روزها برپا می‌شود دررابطه با این دوره به اندازه‌ی کافی گویا هست؛ بعدا مجلس به اعتبار تحلیل‌های جدیدی که پیدا کرده بود این لایحه را برگردانده بود به دولت. تحلیل این بود که جنگ احتمالا ادامه خواهد داشت و بنابراین از دولت خواسته بودند که برنامه‌ی جدیدی بیاورد. بین دولت و مجلس به اصطلاح اینگونه شد که تقریبا سه چهارم ِجهت‌گیری‌ها برای توسعه کشور همان¬هائی است که در آن سند آمده و باید ادامه پیدا بکند. بنابراین گفتند که دولت آن برنامه را دیگر نمی‌خواهد به مجلس بیاورد اما از کانال بودجه‌های سالانه و بر همان مبنا از مجلس باید مصوبه بگیرد، بنابراین آن پایبندی‌های جدی و آن شرافت‌ورزی‌ها در زمینه‌ی برخورد صادقانه با مردم باعث شد که در آن دوره آقای مهندس موسوی یکی از وزرای خودشان را که کنار رفته بود از وزارت، مسئولیت بدهند که بیاید امور مربوط به طرح‌های دهه ی اول انقلاب را سامان دهد. من چون توفیقی داشتم مستقیما در این زمینه با ایشان صحبت کردم، ایشان آن موقع به ما می‌گفتند که الان ما در کوران مسائل هستیم، بیست سال بعد نسل جدیدی می‌آید و شرایط جنگی الان برایش اصلا قابل درک نیست و بنابراین ما باید به خودمان فشار بیشتری وارد کنیم، زحمت بیشتری بکشیم و بار بقا و توسعه را همزمان جلو ببریم تا آن¬ها علیرغم شرایط جنگی اختلالی در جریان توسعه هم در این دوره مشاهده نکنند. طرح‌های دهه ِ انقلاب تا به امروز پرافتخارترین و موثرترین طرح هایی بوده که در کل دوران جمهوری اسلامی اجرا شده است و این ها دقیقا با ضریب ِبه طورمتوسط بالای نود درصد همگی در دوره‌ی جنگ جلو رفته‌اند، بنابراین هم از منظر ارتقای آن شاخص‌های توسعه‌ی انسانی که شما مشاهده کردید و هم از منظر آن اهتمامی که به ارتقای امور اجتماعی کشور ایجاد شد، مثلا شما در کتاب اقتصاد ایران در دوران جنگ تحمیلی که سپاه منتشر کرده ملاحظه می‌کنید می‌گوید که: سطح امور اجتماعی در بودجه‌ی عمومی کشور در هشت ساله‌ی جنگ به طور متوسط دو برابر سطح امور اجتماعی در دوره 52 تا 56 بوده است. یعنی به این صورت اهتمام ِ به امور اجتماعی وجه اقتصادی‌اش را هم که به همین صورت ملاحظه کردید در قالب رکوردهای تکرار نشده نشان داد و بنابراین برداشت من این است که ما می‌توانیم ادعا کنیم که موثرترین و موفق‌ترین برنامه در جهت حرکت به سمت توسعه‌ی همه‌جانبه در سخت‌ترین ایام تاریخ معاصر ایران یعنی دوره‌ی جنگ رقم خورده¬است و به نظر می¬رسد به غیر از رویکردهائی که مستقیما به شرایط جنگی مربوط می¬شده و الان ضرورتی برای استمرار ندارد راهبرد اصولی "تولید-محوری" که در آن دوران در دستور کار قرار داشت با همه لوازم و پشتیبانی¬های نهادی ذکر شده امروز هم برای توسعه کشورمان راهگشاست و می¬تواند نیروی بزرگی برای اعتلای ملی فراهم سازد و چنین باد.
 


   


نظرات کاربران
سخنران : دکتر علیرضا گرشاسبی، دکتر فرشاد مومنی
زمان : 

پنج شنبه 31 فروردین 1403 ساعت 14 الی 16


مکان : 

موسسه مطالعات دین و اقتصاد 

https://www.skyroom.online/ch/moassesse/institute-of-religion-and-economic

دیدگاه های روز
نظرسنجی
تقسیم سازمان مدیریت و برنامه ریزی به 2 معاونت برنامه و بودجه و سازمان امور استخدامی: