تشریح كودتا عليه توسعه ملي؛ « پيامدهاي اقتصادي كودتاي ٢٨ مرداد» در سخنرانی دکتر فرشاد مومني

2017/08/20

همايش تخصصي «بحثي درباره پيامدهاي اقتصادي كودتاي ٢٨ مرداد» طي روزهاي اخير با سخنراني فرشاد مومني در موسسه مطالعات دين و اقتصاد برگزار شد. مومني در اين نشست، با تاكيد بر اهميت ايجاد بلوغ روش شناختي در زمينه نقص اطلاعات انسان گفت بخش بزرگي از فاجعه‌هاي بنيادگرايي بازار و سوءاستفاده‌ها و فرصت‌طلبي‌ها به نام بازار عليه مسائل توسعه ملي در سطح كل كشورهاي در حال توسعه، به فقدان اين وقوف و بلوغ روش‌شناختي مربوط مي‌شود. وي سپس به بحث كودتا پرداخت و افزود كه موضوع محوري كودتا بيش از اينكه اقدامي عليه يك دولت ملي باشد،

عليه توسعه ملي كشور بود، اين كودتا مي‌خواهد يك دولت ملي توسعه‌گرا را كنار بگذارد و تضمين‌هاي كافي براي استمرار مناسبات مبتني بر سلطه ايجاد كند. مومني دلايل وقوع كودتا در ايران را بررسي و تاكيد كرد كه در مقابل كساني كه راجع به حقانيت راه دكتر مصدق و شرافت و بلوغ فكري و سطح دانايي منحصر به فرد او تا زمان خود، ترديدي راه مي‌دهند، مي‌توان اين سوال را مطرح كرد كه اگر واقعا آن طور كه مخالفان مصدق مي‌گفتند او واجد آن ويژگي‌هاي منفي‌اي بود كه آنها ادعا مي‌كردند، پس چرا براي برانداختن او به كودتا نياز بود؟ وي معتقد است كانون اصلي همه ناهنجاري‌هاي معطوف به توسعه وابسته و نابرابر كه ما امروز نيز با آن مواجه هستيم به اين برمي‌گردد كه شكاف بين بنيه توليد ملي و الگوي مصرف از حدود متعارف بيشتر شده و جرم مصدق اين بود كه اين مساله را فهميده بود. گزيده‌اي از سخنان مومني را در ادامه مي‌خوانيد:

 

وجه اقتصادي پيامدهاي كودتاي ٢٨ مرداد

فرشاد مومني

اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه طباطبايي

در اين جلسه راجع به وجه اقتصادي مجموعه پيامدهايي كه كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ش. بر سرنوشت ايران داشته نكاتي را بيان مي‌كنم  و بعد بررسي مي‌كنيم كه از آنچه بر ايران گذشته چگونه مي‌توان براي فهم هرچه بهتر اقتضائات امروزي اداره كشور درس گرفت. در ادامه به برخي خطاهاي راهبردي در برنامه‌هاي ارايه شده از سوي كانديداهاي محترم وزارت از زاويه ضعف بنيه انديشه تاريخي در اين برنامه‌ها اشاره خواهم كرد و سعي مي‌كنم تنگناهاي معرفتي را نيز تا حد امكان مطرح كنم با اين تاكيد چندباره كه حلال اين تذكرها اين نيست كه به كساني راي داده شود يا نشود، بحث بر سر اين است كه تا زماني كه اين خلأهاي معرفتي در طرز اداره كشور وجود دارد هركسي كه وزير شود گرفتاري‌هاي ما برجاي خود باقي خواهد ماند. بنابراين، خوب است كه ما به تدريج به سطحي از بلوغ معرفتي در ساختار سياسي برسيم كه بيش از آنكه ويژگي‌ها و سوابق افراد مورد واكاوي قرار مي‌گيرد صلاحيت‌هاي برنامه‌اي آنها در مركز توجه قرار گيرد. بحثي كه مي‌خواهم با شما در ميان بگذارم از جهاتي، زاويه جديدي نيست ولي به اعتبار اينكه توجه‌هايي كه تا به حال از اين زاويه به اين تجربه تاريخي خطير وجود داشته به هيچ‌وجه تناسبي با ابعاد اهميت آن ندارد، مي‌كوشم بر اين جنبه‌اي كه سرنوشت‌ساز‌تر است و كمتر مورد توجه قرار گرفته تمركز كنم.
 معرفت تاريخي و جايگاه آن در ارتقاي فهم بشري
شايد بزرگ‌ترين خدمت آموزه نهادگرايي به جامعه بشري، تلاش‌هايي است كه در چارچوب اين آموزه براي ايجاد بلوغ روش‌شناختي در زمينه نقص اطلاعات انسان‌ها پديد آورده‌اند. بخش بزرگي از فاجعه‌هاي بنيادگرايي بازار و سوءاستفاده‌ها و فرصت‌طلبي‌ها به نام بازار عليه مسائل توسعه ملي در سطح كل كشورهاي در حال توسعه، به فقدان اين وقوف و بلوغ روش‌شناختي مربوط مي‌شود. وقتي شما با فرض اطلاعات كامل، تفسيرهاي اقتصادي خود را ارايه مي‌كنيد، طيف متنوعي از مفروضات، محور قاعده‌گذاري‌ها و طرز پيشبرد امور اجرايي مي‌شود كه اينها فاجعه‌آفرين است و بيراه نيست كه اقتصاددان بسيار ملايم و اخلاقي و لطيفي مثل آمارتياسن در چند مقاله ممتاز خود از مفهوم بازارهاي فاجعه‌آفرين نام برده است. منظور او از اين مفهوم، بازارهايي است كه با فرض اطلاعات كامل، نسبت به بخش‌هاي بزرگي از واقعيت بي‌اعتنايي مي‌كنند و اين بي‌اعتنايي‌ها فاجعه‌آفريني مي‌كند. در اينجا بحث بر سر اين است كه اين وقوف روش‌شناختي به نقص اطلاعات يك جايگاه رفيع را براي فهم تاريخي باز مي‌كند. اين تعبير از اقتصاددان بزرگ، داگلاس نورث است كه مي‌گويد به محض اينكه شما فهميديد اطلاعات شما ناقص است طيفي از پيامدها و لوازم معرفتي موضوعيت مي‌يابد كه شايد يكي از مهم‌ترين آنها درك معرفت تاريخي و جايگاه آن به عنوان يك مخزن‌الاسرار براي ارتقاي فهم بشري و تلاش‌هايي است كه براي درك هرچه جامع‌تر از واقعيت پديد مي‌آيد.
در ادامه دستاوردهاي وقوف روش‌شناختي نسبت به نقص اطلاعات، ما با پديده‌اي تحت عنوان «دستكاري واقعيت» آشنا مي‌شويم. به محض اينكه مشخص شد كه اطلاعات انسان ناقص است و همين اطلاعات ناقص، توزيع نامتقارني نيز دارد اين مساله مطرح مي‌شود كه در اين شرايط، بشر در برابر فرصت‌طلبي و برخوردهاي فرصت‌طلبانه آسيب‌پذير مي‌شود و اين هم در ساحت معرفت ديني و هم در ساحت معرفت علمي موضوعيت دارد. متاسفانه بعد از شهادت آيت‌الله شهيد دكتر بهشتي، ما با يك افت چشمگير در كيفيت مباحث ديني ارايه شده و سطح روزآمدي آن روبه‌رو هستيم و وقتي شما از اين زاويه به آثار شهيد بهشتي مراجعه مي‌كنيد، مي‌بينيد كه يكي از درخشان‌ترين كارهايي كه ايشان ارايه كرده‌اند و متاسفانه به اندازه اهميتي كه دارد ديده نشده است، بحث جامع مبارزه با تحريف به عنوان يكي از مهم‌ترين فلسفه‌هاي بعثت انبياست. مي‌دانيد كه در طول تاريخ بشر، چه كارهايي به نام دين انجام شده و چه حرف‌هايي زده شده كه هيچ نسبتي با آنچه از مبدا وحي صادر شده، ندارد. بنابراين، در اين شرايط نقص اطلاعات و توزيع نامتقارن آن، طبيعي است كه با زندگي روزمره ما نيز مي‌توان اين كار را كرد. از اين زاويه به نظر مي‌رسد كه ما به يك بازنگري بنيادين راجع به دانسته‌هاي خود و تجربه‌هاي درخشان كوشش براي برون‌رفت از توسعه نيافتگي در قرن بيستم نياز داريم. ما متاسفانه جامعه مدني قدرتمندي نداريم، در اين شرايط، فرصت‌طلبي در اقتصاد رانتي خيلي بازار گرمي دارد و اين موضوع در حال حاضر پيوند غيرمتعارفي با حيطه ارتباطات و علم برقرار كرده است.
هنوز درگير سهم مصدق و كاشاني هستيم
آنچه روايت شده با آنچه واقعيت دارد لزوما هم‌تراز نيست. يكي از شيوه‌هايي كه در دوره ربع پاياني قرن بيستم به اين طرف بيشتر رايج شده و نيروي محركه بحث‌هاي ارزشمند
ژان بودريار تحت عنوان «هايپر رئاليتي» بوده، درباره تجربه‌هاي تاريخي ايران بسيار به كار مي‌آيد و به نظر مي‌رسد بايد آن را جدي گرفت. در هايپر رئاليتي، به تعبير بودريار، بخش‌هايي از واقعيت در راستاي منافع خاصي، بيش از حد بزرگ و بخش‌هايي از آن، بيش از حد كوچك مي‌شود و بنابراين، يك فهم دستكاري شده در راستاي منافع خاص را هويت جمعي مي‌بخشد. در ماجراي ملي شدن نفت نيز مي‌توان اين هايپررئاليتي‌ها را به وضوح ديد؛ يك پديده چند بعدي كه ابعاد خاصي از آن، به كلي ناديده گرفته مي‌شود و ابعاد خاصي بيش از حد بزرگ مي‌شود و شايد يكي از مهم‌ترين آنها، آن چيزي بود كه ما سعي كرديم در كادر «اقتصاد ايران در دوران دولت ملي» كه به صورت يك كتاب منتشر شد، برجسته كنيم و ذهن پژوهشگران را به اين فرضيه اصلي معطوف كنيم كه آن ذخيره دانايي كه مرحوم دكتر مصدق در زمينه چگونگي ساماندهي يك الگوي توسعه بومي و كارآمد ارايه كرده، اگر از ماجراي ملي شدن نفت و پنجه در پنجه استعمار بزرگ آن زمان انداختن بيشتر نباشد، كمتر نيست ولي متاسفانه تا قبل از انتشار اين اثر، حتي يك كتاب در اين زمينه موجود نبود. بايد راجع به مسائل پساكودتا نيز با دقت بيشتري آن پيوند بين اقتصاد و سياست را برجسته كرد و اينكه ممكن نيست كه استعمارگران اهداف سياسي را دنبال كنند اما اهداف اقتصادي نداشته باشند. وقتي اين بحث مطرح مي‌شود همه مي‌پذيرند كه جزو بديهيات است اما ما درباره اين بديهيات كار جدي نكرده‌ايم و متاسفانه هنوز درگير اين هستيم كه سهم مصدق چقدر بود و سهم آيت‌الله كاشاني چقدر بود و... اينكه ذهن ما درگير موضوعاتي شود و از جنبه‌هاي ديگري غافل شود تصادفي نيست و بايد گشت و دليل آن را پيدا كرد.
 شباهت بين كودتا و ديگر تجربه‌هاي تاريخي ايران
اگر بخواهيد شباهت‌هاي بين واقعه كودتاي ٢٨ مرداد و ديگر تجربه‌هاي تاريخي ايران را ردگيري كنيد، شباهت‌هاي تكان‌دهنده‌اي را پيدا مي‌كنيد كه تا به حال به آنها توجه بايسته نشده و همين بي‌توجهي منشا بسياري خطاهاي راهبردي در تحليل‌ها شده است. به طور مثال، به محض اينكه انقلاب مشروطيت در ايران در سال ١٩٠٦م. پيروز شد، در يك دوره زماني نسبتا كوتاه در سال ١٩٠٧ آن قرارداد معروف بين روس و انگليس بسته شد. در شرايطي كه در آن زمان، انگليس و روس در اروپا با هم درگيري‌هاي زيادي داشتند، بر سر اينكه موج توسعه خواهي در ايران نبايد به ثمر بنشيند، توافق كردند. بعدها نيز به محض اينكه دولت دكتر مصدق مستقر شده و كارهاي بزرگي را انجام داده مي‌بينيد كه انگلستان و امريكا كه كاملا در دوره پس از جنگ جهاني دوم با يكديگر تعارض منافع داشتند، بر سر ساقط كردن دولت ملي با يكديگر توافق مي‌كنند. از اين زاويه مي‌بينيم كه در مجموعه بحث‌هاي پس از جنگ جهاني دوم در ايران، عمدتا تمركزها به ملاحظات جنگ سرد معطوف است. يعني فرض بر اين است كه ما دو بلوك يكپارچه غرب و شرق داشته‌ايم و فقط اينها با يكديگر تعارض منافع داشته‌اند در حالي كه وقتي با كمي دقت بحث‌ها را دنبال مي‌كنيم، مي‌بينيم كه در دوره پس از جنگ جهاني دوم، تعارض منافع انگليس با امريكا اگر از تعارض‌هاي معطوف به جنگ سرد به مراتب گسترده‌تر نبود، كمتر از آن نيز نبود و وقتي ماجراي روي كار آمدن دكتر مصدق تا سقوط دولت او را ردگيري كنيد، مي‌بينيد كه انگليسي‌ها و امريكايي‌ها هر يك به تنهايي بارها تلاش كردند كه منافع خود را از طريق ساقط كردن دولت مصدق، حداكثر كنند و بعد از شكست خوردن، با يكديگر تفاهم كردند كه درست مثل تجربه قرارداد ١٩٠٧ با وجود همه تعارض‌ها، با يكديگر متحد عمل كنند.
از اين زاويه، هم مي‌توانيد حكمت عدد انتشار اسنادي كه اخيرا منتشر شده را بفهميد و هم اينكه چقدر اين اسناد به خوبي از اين ماجرا رمزگشايي مي‌كنند كه مساله اين نبود كه اگر مصدق به امريكا كمي نرمش نشان مي‌داد يا اگر وام بانك جهاني را جدي مي‌گرفت ماجرا فيصله پيدا مي‌كرد. اين اسناد جديد، خيلي از برداشت‌ها و بينش‌هاي غلط ما را مي‌توانند تصحيح كنند و شما مي‌دانيد كه اينها با وجود الزام قانوني، نزديك به ربع قرن در انتشار اسناد باقيمانده كودتا طفره رفتند و هنوز هم بخش بزرگي از آن داده‌ها منتشر نشده كه متاسفانه ما اغلب خيلي دير حكمت‌هاي آن را مي‌فهميم زيرا مسائل اساسي خود را به طور جدي در دستور كار قرار نمي‌دهيم. اما در شرايطي كه خود كودتاچي‌ها اصل كودتا را پذيرفته و اسناد سازماندهي براي آن را نيز منتشر كرده‌اند و خانم آلبرايت در مقام وزير خارجه وقت امريكا رسما از دولت آقاي خاتمي بابت مشاركت در كودتا عذرخواهي كرده است، ما در داخل كساني را داريم كه مي‌گويند اين واقعه كودتا نبوده و ذهن ما را مدام در ماجراهاي ذهني بعضا مشكوك، بسته نگه مي‌دارند تا ما به مسائل اساسي‌تر توجه كافي را نكنيم.
 انديشه توسعه در ايران، انديشه غريب و تنهايي است
در مطالعاتي كه درباره تجربه دولت ملي دكتر مصدق و ماجراي كودتا داشتم، متوجه اين نكته شدم كه عين همين ماجرا در دوره پس از كودتا نيز اتفاق افتاده و اگر ما اين نكته را به خوبي متوجه شويم شايد يك خلأ معرفتي بزرگ از بين برود. ما هميشه بر وجه امنيتي، سياسي و نظامي كودتا تمركز داريم و به وجه اقتصادي آن زياد نمي‌پردازيم. انور خامه‌اي در كتاب درخشان «اقتصاد بدون نفت» مستندات حيرت‌انگيزي را مطرح مي‌كند و مي‌گويد به محض اينكه كودتا پيروز شد، آن چنان سيل واردات كالاهاي خارجي به ايران سرازير شد كه اگر يك واردات‌چي، يك هفته در خارج كردن اجناس خود از گمركات تعلل مي‌كرد به دليل سقوط قيمت‌ها، رفتن و تحويل گرفتن كالاهايي كه براي آن ارز هم پرداخت شده بود از صرفه مي‌افتاد. بنابراين، مي‌بينيد كه مساله آزادسازي تجاري كه يك بار از طريق زور سر نيزه نظامي و در قالب عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي به ايران تحميل شده بود، دوباره در اثر كودتا تكرار مي‌شود. اما آيا با اين دقت، مي‌توان تصوير جامع‌تري از ماجراي كودتا به دست آورد؟ به اعتقاد من اين خيلي كمك مي‌كند.
موضوع محوري كودتا بيش از اينكه اقدامي عليه يك دولت ملي باشد، كودتا عليه توسعه ملي ما بود. در واقع، اين كودتا مي‌خواهد يك دولت ملي توسعه‌گرا را كنار بزند و تضمين‌هاي كافي براي استمرار مناسبات مبتني بر سلطه ايجاد كند. تعارف كلاسيك وابستگي عموما و منحصرا روي اين عنصر استوار هستند كه وابستگي محصول مواجهه دو قدرت نابرابر است و در اين مواجهه نابرابر، طرف قوي‌تر اراده خود را به طرف ضعيف‌تر تحميل مي‌كند و مناسبات حاكم بر طرف ضعيف‌تر مشروط به اراده طرف قوي‌تر مي‌شود. پس از طريق آزاد‌سازي واردات در دوره پس از كودتا، آنها همه صنايع ملي جوانه زده شده در دولت ملي را هدف قرار دادند و صرفه اقتصادي همه آنها را از بين بردند تا مناسبات نابرابر استمرار پيدا كند. من يك بار  وقتي كه سهل‌انگاري‌هاي غيرعادي ساختار قدرت در ١٠ ساله اخير ايران را به مساله نابرابري‌هايي در درآمد و ثروت و مناطق ديدم از اين جهت، اين خطر را به آنها گوشزد كردم كه در شرايطي كه نابرابري‌هايي شديد وجود دارد، مساله استقلال ملي توهمي بيش نيست و امكان ندارد كه يك دولت استقلال‌طلب و توسعه‌گرا باشد و نسبت به مساله نابرابري‌هايي بسيار عمق يافته در ايران كه در يك دوره پساتعديل ساختاري و در ابعاد بي‌سابقه‌اي در دوره پس از آخرين شوك نفتي يعني دوره ١٣٨٤ تا ١٣٩٠ مي‌توان آن را ردگيري كرد، بي‌تفاوت باشد. متاسفانه چون انديشه توسعه در ايران، انديشه بسيار غريب و تنهايي است، ما درباره لوازم آن نيز به‌شدت غيرحساس هستيم. به نظر مي‌رسد به يك بازنگري بنيادي راجع به دانسته‌هاي خودمان در مورد تجربيات درخشان كوشش براي برون رفت از توسعه‌نيافتگي در قرن بيستم نياز داريم.
 كودتا، دو قدرت بزرگ جهاني را تا ابد بدنام كرد
در مقابل كساني كه راجع به حقانيت راه دكتر مصدق و شرافت او و بلوغ فكري و سطح دانايي منحصر به فرد او تا زمان خود، ترديدي راه مي‌دهند، مي‌توان اين سوال را مطرح كرد كه اگر واقعا آن طور كه مخالفان و دشمنان مصدق مي‌گفتند او واجد آن ويژگي‌هاي منفي‌اي بود كه آنها ادعا مي‌كردند، پس چرا براي برانداختن او به كودتا نياز بود؟ اين كودتا، دو قدرت بزرگ جهاني را تا ابد بدنام كرد و اين لكه ننگ حتي بعد از عذرخواهي خانم آلبرايت هم پاك شدني نيست. اگر واقعا خود مصدق سقوط كردني بود و مردم از او رضايت نداشتند و اگر ده‌ها مساله ديگر نبود، چرا آنها به كودتا تن دادند تا بتوانند او را بربيندازند؟ و اگر اين يك واقعيت قابل اعتنا باشد مي‌توان پرسيد كساني كه اين تشكيك‌ها را ايجاد مي‌كنند و كينه‌توزانه امروز نيز دكتر مصدق را آماج دروغ‌ها و نفرت‌ها و نفرين‌هاي خود قرار مي‌دهند، چه هدفي را دنبال مي‌كنند؟ بنابراين، عنصر كليدي در ماجراي وجه اقتصادي كودتا اين است كه اين كودتا عليه توسعه ملي و به نفع استمرار مناسبات مبتني بر سلطه و نابرابري در ايران بوده است. به اين ترتيب، اگر ما اين نكته را بفهميم، خيلي از خطاهاي محرز سياستي كه امروز گريبان ما را رها نمي‌كند زير برنامه شوم تعديل ساختاري و گره خوردن آن جهت‌گيري‌ها با يك سلسله منافع ضد ساختاري، براي ساختار قدرت برملا مي‌شود و مي‌فهمند كه براي بقاي خودشان هم كه شده بايد اين خطاهاي راهبردي را متوقف كنند. منطق تئوريك قضيه نيز كاملا روشن است كه اساس بقاي هر جامعه، بنيه توليدي است و در اينجا، بنيه توليدي به عنوان يك امر انتزاعي در يك ساحت انتزاعي به نام اقتصاد، اتفاق نمي‌افتد، بنيه توليدي با كل نظام حيات جمعي رابطه برقرار مي‌كند. يعني بنيه توليدي ارتقا يابنده به مناسبات فرهنگي، اجتماعي و سياسي خاص خود متكي است.
 هدف كودتا زمينگير كردن بنيه توليدي كشور بود
از اين زاويه، شما مي‌توانيد بحث‌هايي را در اين زمينه رديابي كنيد كه واقعا عبرت‌آموز است. به طور مثال، حدود سال ١٨٥٠م. فردريك ليست در برخورد انتقادي و نقد روش شناختي بنيادگرايي بازار كه همسايگان انگليس را دعوت به آزادسازي واردات مي‌كرد، اصطلاح
«Kicking Away the Ladder» را مطرح كرد. يعني با لگد نردبان را به سمت ديگري پرت كردن، به نحوي كه ديگر كسي نتواند از اين نردبان بالا بيايد. در آنجا نزديك به دو قرن پيش، فردريك ليست مي‌گويد كه اين ماجرا يك وجه انديشه‌اي دارد كه با بنيادگرايي بازار ردگيري مي‌شود و يك وجه عملي دارد كه به مقتضاي شرايط و با كمترين هزينه قابل تصور درباره آن فكر مي‌كنند. بنابراين، همان طور كه گفتم حمله نظامي و كودتا جزو پرهزينه‌ترين و بدنام‌ترين شيوه‌هاي پرتاب كردن نردبان توسعه است و وقتي كه درباره يك كشور يا براي جنبش اجتماعي از اين ابزارها استفاده مي‌كنند، خود اين مساله به تنهايي، عظمت و قدرت و حقانيت آن جنبش اجتماعي را به نمايش مي‌گذارد، بدون اينكه نياز باشد به جزييات و شبهه افكني‌ها  وارد شويم. آن وجه انديشه‌اي و عملي هر دو يك هدف را دنبال مي‌كنند؛ منفعل كردن ما درباره فهم و عمل به اقتضائات ارتقاي بنيه توليدي و محور قرار دادن مصرف. اگر دقت كنيد عنصر گوهري تئوري آزادسازي تجاري كه از اسميت و ريكاردو تا امروز، صورت‌بندي‌هاي متفاوتي براي آن شده، اين است كه مي‌گويد اگر شما تن به آزادسازي تجاري بدهيد، فرصت‌هاي مصرفي بيشتري در اختيار خواهيد داشت. فردريك ليست كسي بود كه اين مساله را فهميد و گفت اگر اشتهاي مصرفي ما مستقل از بنيه توليدي ارتقا پيدا كند، از دل آن ذلت و مستعمره شدن و وابستگي بيرون مي‌آيد. حال مي‌توان پرسيد چرا ما نمي‌توانيم عينيت مساله‌اي را كه فردريك ليست بالغ بر هفتاد سال پيش فهميده بوده در ساختار تصميم‌گيري خود مشاهده كنيم. اينجا باب‌هاي جديدي براي يكسري بحث‌ها باز مي‌شود كه ماجراي دستكاري واقعيت و گره خوردن آن دستكاري‌ها با يكسري منافع ضد توسعه‌اي موضوعيت پيدا مي‌كند كه اساس گرفتاري اقتصاد سياسي ايران نيز همين ماجراست. در ماجراي كودتا نيز ذهن ما مدام درگير امثال شعبان جعفري و برخي زنان بدكاره مي‌شود اما از اصل ماجرا كه هدف كودتا زمينگير كردن بنيه توليدي كشور و ناممكن كردن توسعه است كمتر سخني به مي‌آيد و اين چيزي است كه ما امروز خيلي به آن نياز داريم. اگر بخواهيم در ساده‌ترين عبارت‌ها سرنوشت ساز بودن اين مساله را توضيح دهيم، بايد دقت داشت كه اگر ما بخواهيم هم‌اكنون بنيه توليدي خود را با استانداردهاي درجه يك دنيا همراه و همراستا كنيم حداقل سه، چهار دهه زمان لازم داريم. اما اگر بخواهيم الگوي مصرف خود را با استانداردهاي روز دنيا هماهنگ كنيم، اين در لحظه امكان پذير است و از دل اين وقفه زماني متفاوت، تمام آن مناسبات مبتني بر سلطه و فساد و نابرابري قابل درك مي‌شود.
 ضرورت وجود نظام شفاف آمار و جامعه مدني حساس
اگر موتور خلق ارزش افزوده در ايران به جاي توليد ملي، واردات باشد و بعد كل بازار پولي و مالي و طرح‌هاي عمراني ما همگي براي حل و فصل كردن نيازهاي واردات هرچه سهل‌تر كاناليزه شوند، ما نمي‌توانيم كمر راست كنيم. در دوران نفتي شدن اقتصاد، ما از كانال درآمد نفت- با اينكه همه آن ولنگاري‌ها همچنان ادامه دارد- هنوز لازم نشده كه امتيازهاي غيرعادي بدهيم كه البته امتياز هم مي‌دهيم. به طور مثال، در ماجراي قرارداد توتال، مهم‌ترين توجيه وزير نفت براي ناچيز بودن سهم طرف ايراني در قرارداد منعقده با توتال، در اختيار نداشتن ارز بود. سوال اين است كه اگر واقعا ارز براي ايران يك كالاي استراتژيك است، واقعا بايد آن را به شيوع فعلي تخصيص داد؟ چطور مي‌شود كه ما براي تامين نيازهاي مسافران آنتاليا، دبي و ارمنستان ارز داريم اما براي بالا بردن قدرت چانه‌زني شركت ايراني طرف قرارداد با توتال، ارز نداريم! اين چه طرز اداره كشور است كه اين همه مصرف‌هاي لوكس ضد توسعه‌اي وجود دارد؟ منافع استمرار اين وضعيت چه نسبتي با توسعه ملي، رفاه مردم و بنيه توليدي كشور دارد و چه نسبتي با منافع دلال‌ها، رباخوارها، واردات‌چي‌ها و تاجرباشي‌هاي مدرن دارد.
مي‌بينيد كه با فقدان يك نظام شفاف آمار و اطلاعات و اطلاع‌رساني و در غياب يك جامعه مدني حساس نسبت به مقدرات كشور، همه اينها به موازات يكديگر جلو مي‌رود. يعني ما براي واردات موز و رفتن عزيزان به كنسرت‌هاي كشورهاي اطراف ايران، ارز داريم اما براي اينكه شركت ايراني قدرت چانه‌زني با حريف خارجي خود را پيدا كند، ارز نداريم. در حال حاضر نيز وقتي كه ما ذهن خود را به مساله آزادسازي واردات با ايجاد مصرف‌گرايي و زمينگير كردن ايران در زمينه اتكا به خام‌فروشي و ايجاد همه انواع نابرابري‌هاي ذلت‌آور و وابستگي‌آور معطوف كنيم و پيوند اينها با يكديگر را متوجه شويم، مي‌فهميم كه‌اي بسا در غياب يك فهم روشمند عالمانه و دستيابي به يك تجربه تاريخي قابل اعتنا از تجربه‌هاي تاريخي خود، گويي با اينكه نيت هم به لزوم نداريم اما عملا روح كودتا را در ايران زنده نگه مي‌داريم. يعني بنيه توليدي كشور دايما روبه استهلاك مي‌گذارد و نسبت به نابرابري‌ها به هيچ‌وجه حساسيت بايسته وجود ندارد و به تبع آن، راجع به گستره و عمق وابستگي كه در اقتصاد ملي اتفاق افتاده نيز حساسيت و توجه كافي نداريم. از اين زاويه، مي‌توان از تجربه كودتا درس‌هاي زيادي گرفت و روح كودتا را در شيشه كنيم و نگذاريم كه آزاد باشد.
 بي‌سابقه‌ترين سطح صنعت‌زدايي در اقتصاد  ايران
از اين منظر، نكته‌هاي تكان‌دهنده‌اي در مقايسه داده‌هاي سرشماري سال‌هاي ٨٥ و ٩٠ وجود دارد. يعني در عرض شش سال نزديك به ٦٠٠ ميليارد دلار از محل صادرات نفت، گاز و غيره نفت به اقتصاد وارد شده اما خالص فرصت‌هاي شغلي ايجاد شده در بخش صنعت ايران منفي ٤١٥ هزار شغل است. خالص فرصت شغلي يعني جمع جبري شغل‌هايي كه نابود شدند و شغل‌هايي كه ايجاد شده‌اند. اين بي‌سابقه‌ترين سطح تجربه شده صنعت‌زدايي در تاريخ اقتصادي ايران است، ما نظير اين را در كشور نداشتيم. طنز تلخ اين است كه اين اتفاق زماني رخ داد كه ما در اوج درآمدهاي نفتي بوديم ولي چون درمورد بي‌اعتنايي به توليد و دامن زدن به تمايلات مصرف‌گرايانه، دچار قفل‌شدگي به تاريخ و وابستگي به مسير طي شده هستيم اين گونه به دست خود بنيه توليد ملي كشور را رو به اضمحلال مي‌بريم و تلخ‌تر اينكه اين كار را با شعارهاي خيلي راديكال ضد امپرياليستي هم انجام مي‌دهيم. يكي از آموزه‌هاي بزرگي كه مرحوم عالي‌نسب به عنوان يك يادگاري از دكتر مصدق هميشه بيان مي‌كرد اين بود كه دكتر مصدق مي‌گفت هميشه راجع به كساني كه زيادي تند صحبت مي‌كنند با ديده تامل نگاه كن و بعد مثال توده نفتي‌ها را مي‌زد كه شعارهاي افراطي سر مي‌دادند و از كمونيست‌ها كمونيستي‌تر حرف مي‌زدند اما بعدها معلوم شد كه اتصال به انگلستان دارند. آقاي عالي نسب از قول دكتر مصدق مي‌گفتند كه درباره كساني كه خيلي تند حرف مي‌زنند- و متاسفانه تريبون‌هاي آنها نيز در ايران امروز كم نيست- دقت كنيد و ردپاي آن نفوذ كه برخي‌ها براي هتك حريم يكديگر به كار مي‌برند، از ديد  آقاي عالي‌نسب ابتدا به كساني برمي‌گردد كه خيلي افراطي صحبت مي‌كنند و دوم به آنهايي كه بين گروه‌هاي مختلف مردم ايجاد اختلاف و تنش‌آفريني مي‌كنند و سوم، كساني كه سعي مي‌كنند در مناسبات بين ايران با دنياي خارج تنش‌آفريني كنند. ايشان مي‌گفتند كه از نظر دكتر مصدق، اين سه گروه عموما حاميان جدي و پايگاه‌هاي نظام‌هاي سلطه در ايران هستند. هر كس كه دوست دارد كشور چه در مناسبات بيروني و چه داخلي دچار تنش و تعارض باشد و مردم را از طريق زياده‌خواهي‌هاي غيرعادي و ضد توسعه‌اي به يكديگر بدگمان مي‌كند، عملا آب به آسياب نظام سلطه مي‌ريزد ولو اينكه نيت آن را نداشته باشد.
 شكاف بيش از حد  بين بنيه  توليد ملي و الگوي مصرف
اينها درس‌هاي بسيار بزرگي است كه ما در اين دوره مي‌توانيم ردگيري كنيم و بعد بي‌احتياطي‌هاي امروز خود را بر اساس آن اصلاح كنيم. شما مي‌توانيد از نظام تصميم‌گيري ايران بپرسيد كه چرا از روح و عنصر گوهري تحريم‌هايي كه طي چند سال به ايران تحميل شد سخني به ميان نمي‌آورند. هرچقدر رديابي كنيد باز به اين آدرس مي‌رسيد كه تحريم‌ها هرگز در مورد كالاهاي لوكس و تجملي اعمال نشد. يعني ايران هرقدر سهل‌انگاري كند و تب مصرف را دامن بزند هرگز مشمول تحريم نشده، نمي‌شود و نخواهد شد. تمام تحريم‌هايي كه عليه ايران اعمال شده است بدون استثنا فلج كردن بنيه توليد ملي در ايران را دنبال مي‌كرد. از اين منظر، به جاي بدبين كردن مردم به يكديگر و ايجاد فضاي برچسب زني، رد نفوذ را بايد در سياست‌هاي پولي، مالي، تجاري و نرخ ارز دنبال كنيم. هرجايي كه بنيه توليد ملي از طريق اين سياست‌ها تضعيف مي‌شود اين براي سلطه خارجي‌ها در ايران بسترسازي مي‌كند و هرجايي كه به عامه مردم و توليدكنندگان فشار مي‌آورد اين يعني استقلال ملي در ايران را مورد هدف قرار داده است، با هر نيت و عنواني كه اين كار بخواهد صورت بگيرد. در چارچوب مناسباتي كه توضيح دادم، از سال ١٣٧٦ تا به امروز، اراده‌اي با نقطه عطف‌هاي استثنايي در كشور وجود دارد كه مي‌كوشد نشان دهد توانايي ملي در ايران در زمينه صنعت نفت صفر است و از دل آن توجيه كند كه چشم بسته قرار داد خارجي ببنديم. در اين بين، يك متر و معيار وجود دارد؛ از روزي كه حسن روحاني برسركار آمد تا امروز صادرات نفت ايران بيش از دو برابر افزايش يافته، بدون اينكه مطلقا شركت خارجي به ما كمك كرده باشد. سوال من اين است كه چرا درباره اين موضوع كه يك موفقيت بزرگ و درخشان ملي است حرفي زده نمي‌شود و دقيقا عكس آن مطرح مي‌شود. ما اگر بدانيم چه داريم و به چه چيزي نياز داريم، اتفاقا خيلي خوب است كه از دنياي خارج نيز كمك بگيريم. عنصر اصلي و پيام محوري بحث اين جلسه اين بود كه كانون اصلي همه ناهنجاري‌هاي معطوف به توسعه وابسته و نابرابر كه ما امروز نيز با آن مواجه هستيم به اين برمي‌گردد كه شكاف بين بنيه توليد ملي و الگوي مصرف از حدود متعارف بيشتر شده است. جرم دكتر مصدق اين بود كه اين مساله را فهميده بود و مي‌دانيد كه آن مساله افتخارآميز  تراز تجاري غيرنفتي مثبت هنوز در ايران تكرار نشده است. وقتي كه دكتر مصدق اين مساله را فهميد و كارهاي بسيار موثري در اين زمينه انجام داد، آنها تمام بدنامي‌ها و بي‌آبروهاي مداخله نظامي و كودتا را پذيرفتند ولي ما هنوز قادر به يك صورتبندي نظري جامع از دستاوردهاي تجربه دكتر مصدق و اينكه چه كنيم كه با شرايط متفاوت كنوني بتوانيم از اين تجربه‌ها بهره بگيريم، نيستيم.

منبع: روزنامه اعتماد


   


نظرات کاربران
   
   
   
سخنران : دکتر علیرضا گرشاسبی، دکتر فرشاد مومنی
زمان : 

پنج شنبه 31 فروردین 1403 ساعت 14 الی 16


مکان : 

موسسه مطالعات دین و اقتصاد 

https://www.skyroom.online/ch/moassesse/institute-of-religion-and-economic

دیدگاه های روز
نظرسنجی
تقسیم سازمان مدیریت و برنامه ریزی به 2 معاونت برنامه و بودجه و سازمان امور استخدامی: