انقلاب دانایی اقتصاد را انسان محور کرد--دکتر فرشاد مومنی، دکتر احمد میدری و آقای داوود میدری در نشست اخیر موسسه مطالعات دین و اقتصاد مطرح کردند:

2017/10/07

بحثی که امروز قرار است ارائه شود مقدمه ای بر اقتصاد رفتاری است. یک مسئله بنیادی در همه کوششهای نظری و درهمه حیطه های علوم انسانی وجود دارد که تاثیرپذیری شدید و تمام عیار هر رویکرد نظری به اسلوب انسان شناسی خاص آن رشته است. برحسب اینکه ما انسان را انسان اقتصادی بدانیم یک طرز نگاهی به مسئله اقتصادی خواهیم داشت و اگر نگاهمان از انسان اقتصادی فاصله گرفته و به دنیای واقعی نزدیکتر شود طبیعتا طرز تلقی متفاوت خواهد شد.

نقطه عطفی وجود دارد در تاریخ تحولات اقتصادی دنیا که از ربع پایانی قرن بیستم شروع شده و هرچه به زمان حال نزدیکتر می شویم طول و عرض آثار این نقطه عطف و پیامدهای توجه به آن نقطه عطف باعث میشود به طرزی بیش از گذشته و در ابعادی بی نظیر، انسان با همه ویژگیهای ذهنی و رفتاری مورد توجه نظریه پردازان قرار بگیرد. این نقطه عطف را اجمالا با عنوان "انقلاب دانایی" صورتبندی مفهومی کرده اند.

انقلاب دانایی به لحاظ مفهومی به این معنی نیست که در گذشته اقتصادها براساس غیر دانایی هدایت میشدند این درواقع به یک تحول بنیادی اشاره دارد و عبارت است از اینکه تا قبل از تحولات انقلابی در مایکروالکترونیک و فناوری اطلاعات نوآوری های فناورانه عموما جایگزین یا کمک کار دست و بازوی انسان بوده است. اما در اثر انقلاب دانایی نوآوری های فناورانه عموما کمک کار یا جایگزین مغز انسان میشوند. بنابراین پشتیبانی هایی که از توانایی اندیشه ای و محاسباتی انسان صورت میگیرد ابعاد بی سابقه ای پیدا کرد و وجه تسمیه انقلاب دانایی به این تحول بازمیگردد. در اثر این تحول ما شاهد بسیاری از دگرگونی ها در همه عرصه های جمعی و فردی انسان هستیم.

اما آنچه از نظر اقتصادی مسئله را ممتاز میکند این است که در حالیکه در نگاههای ارتودوکس و کلاسیک به مسئله انسان و جایگاه او در فرآیند تولید در کنار سایر عوامل تولید درنظر گرفته میشود و قدرت تاثیرگذاری وی در مقایسه با سایر عوامل همگن فرض میشد و این تصور ایجاد میشد که به اعتبار این همگنی به سهولت امکان جایگزینی عوامل پدیدار میشود. در همین نیم قرنی که دستاوردهای انقلاب دانایی به تدریج و بصورت فزاینده در حال ظهور است  در بعضی از اقتصادهای پیشگام نقش انسان در خلق هر واحد ارزش افزوده جدید چهاربرابر مجموعه عوامل دیگر شده است.

شرایطی که دانایی وارد چرخه تولید میشود و بازدهی ها را صعودی میکند و انقلاب دانایی نیروی محرکه انقلاب بهره وری هم میشود. پس آنچه در قلب توسعه وجود داشت یعنی انسان هدف برنامه های توسعه است و در عین حال انسانها مهمترین ابزار پیشبرد اهداف توسعه هستند. هم به اعتبار ملاحظات و ویژگیهای فردی انسانی و هم به اعتبار تعاملات بین فردی و بین گروهی انسانها حساسیت ها و دقتهای بسیار گسترده در زمینه شناخت انسان و برجسته کردن خواستها و نیازهای انسان مطرح شده است. به این صورت که در انقلاب بهره وری آنچنان که متفکران بزرگ مطرح میکنند با شرایطی روبرو هستیم که میکروفیزیک  بهره وری اهمیت یافته است. یعنی در بنگاهها و کشورهای دانایی محور حتی جابجایی یک انسان میتواند سرنوشت بنگاه، سازمان یا حتی کشور را تحت تاثیر قرار داده و نتایج را تغییر دهد.

بنابراین بسیاری از بحثها که در ادبیات کلاسیک توسعه بیشتر جلوه تعارف و تبلیغ و حالت تفنن تلقی میشد الان در قلب مباحث توسعه قرار گرفته است. مانند مسئله مشارکت انسان در سرنوشت خودشان.

ما در شعار در ایران هم دائما میگوییم و میشنویم که توسعه رخ نمیدهد مگر اینکه یک اراده و مشارکت همگانی در این زمینه وجود داشته باشد. اما در کمال تاسف به علت عدم درک کافی و به موقع این مفاهیم بنیادی هنوز از مرحله شعار و تعارف جلوتر نرفته ایم.

به عنوان مثال از منظر مشارکت اقتصادی براساس آخرین آماری که مطرح میشود نرخ مشارکت در ایران جزء پایینترین نرخهای دنیاست و طبق گزارشهای رسمی تقریبا 60% جمعیت در سنین فعالیت با عذر موجه و غیرموجه هیچ نقشی در تولید ملی ندارند. این مسئله وقتی به حیطه زنان میرسد وضعیت پیچیده تر و پاردوکسیکالتری پیدا میکند مسئله مشارکت زنان در بازار کار ایران تقریبا یک سوم میانگین جهانی است.

میانگین جهانی به هیچ وجه شاخص ایده آل و مطلوبی نیست و درباره یک مجموعه دویست و چند کشوری صحبت میکند که حدود صدوهفتاد کشور یا شبیه ما هستند یا بدتر از ما هستند. وقتی نرخ میانگین جهانی یک سوم باشد دیگر مشخص است که ما با دست خودمان در حال پس زدن توسعه هستیم و آنچه طنز تلخی را تداعی میکند این است که در ربع قرن گذشته بیشترین سرمایه گذاری را از نظر دانایی بر روی زنها انجام داده ایم.

اما این موضوع ابعاد دیگری هم دارد که در فرآیند سیاستگذاری اقتصاد به وضوح بیشتری مشاهده میکنیم که انسانها کاملا در حاشیه توجه سیاستگذاری قرار دارند. به این معنی که در یک ساختار رانتی، معمولا در اکثریت قریب به اتفاق جهت گیری های سیاسی، دو گروه بازنده داریم گروه اول تولیدکنندگان و گروه دوم عامه مردم.

در اقتصاد رانتی فشارها و تحمیلها متوجه این دو گروه است و فرصتها متوجه رانت خورها و دلال ها و واردکنندگان میشود.

حتی در بینش سیاستگذاران ملاحظه میشود که عدالت اجتماعی که برای انسان نقش و شان قائل است کاملا به حاشیه رانده شده طوریکه حتی در این زمینه حرفی هم زده نمیشود. درحالیکه وقتی به کارکرد عدالت اجتماعی نگاه کنیم بیشترین تاثیر را در اعتلای امنیت حقوق مالکیت و کاهش هزینه مبادله دارد. و براثر عدم توجه به این مورد هزینه های غیرمتعارفی را پرداخت میکنیم و شرایط فاجعه آمیزی را در ایران هم به لحاظ بینشی و هم از نظر عملی تجربه میکنیم.

 به عنوان مثال یک مقام مسئول که نمیخواهم بگویم شبیه چه موجودی است؛ میگوید که بنگاههای تولیدی در ایران از نصف ظرفیتشان استفاده میکنند و با این حال قادر به فروش نزدیک به پنجاه درصد همین محصولی که  از این میزان تولید تهیه میشود نیستند. بعد خیلی راحت درباره اینکه اقتصاد ایران با فقرفراگیر و بحران تقاضای موثر روبرو هست را نادیده میگیرد، و میگوید حالا که بخش بزرگی از جمعیت ایران با وجود اینکه به شدت نیازمند هستند، قادر نیستند این تقاضا را بصورت موثر اعمال کند؛ پس ما محصولی که در داخل بفروش نمیرسد صادر کنیم.

اصلا گویی ورود به این بحث که چرا این انسانها نمیتوانند این تقاضای موثر را اعمال کنند بی اهمیت میشمارد. آن فرد خودش میفهمد که به لحاظ کیفیت و قیمت محصولات صادراتی حتی از بازار عراق و افغانستان هم کالا مرجوع میشود و ما توان مقاومت و رقابت نداریم؛ اما به این علت این توصیه را میکند  که درواقع صادرات بهانه و مقدمه ای است برای توجیه تضعیف ارزش پول ملی. و شما میدانید که در صفحه 412 کتاب ثروت ملل اسمیت، نشان میدهد که ذخیره دانایی بشر درباره سمتگیری هایی که از دل آن ارزش پول تضعیف میشود از نظر ملاحظات توسعه مهمترین نیروی محرکه مناسبات رانتی است در این صفحه اسمیت تصریح میکند که برخلاف مزد و سود که علت افزایش قیمتهاست، رانت و مناسبات رانتی دراثر دستکاری ارزش پول ملی پدید می آید و به این ترتیب تصریح میکند که وقتی شوکهای یکباره به پول ملی وارد شود مناسبات رانتی شکل میگیرد و سپس در سطح نظری گفته میشود که در اثر مناسبات رانتی انگیزه های دانایی و کارایی کاهش می یابد و نابرابری ها در همه انواع افزایش پیدا میکند و فساد مالی گسترش و تعمیق می یابد.

ما با اینکه بیش از ربع قرن این موضوع را تجربه کرده ایم بازهم همچنان بازی با ارزش پول ملی در مرکز توجه نظام قاعده گذاری کشور است. چون گویی اینها بیشتر خود را به رانت جویان متعهد میدانند تا به تولیدکنندگان و عامه مردم.

در این میان نقطه عطف سال 2008 در مقیاس جهانی، از نظر بازنگری آموزه هایی که چنین مباحثی را ایجاد میکنند یک مرحله تاریخی بسیار حیاتی ارزیابی میشود به این خاطر که بیشترین بحثها درباره چرایی و چگونگی این بحرانها  از منظر فهمی که از انسان وجود دارد شکل گرفته است. و اگر دانشگاههای معتبر دنیا را به لحاظ محتوی آموزشی بررسی کنیم مشاهده میشود که چه میزان تحول در پی مشاهده بحران 2008 در طرز سازماندهی مباحث اقتصادی پدید آمده است. و در این میان هم به لحاظ ملاحظات انقلاب دانایی و هم به لحاظ بحرانهای کوچک و بزرگی که انسان با آن روبرو بوده اقتصاد رفتاری جایگاه ویژه ای پیدا کرده است. یعنی در کنار رویکرد نهادی به مسائل اقتصادی، اقتصاد رفتاری هم جلوه ویژه ای پیدا کرده است. عموما بحثهایی که در اقتصاد رفتاری صورت میگرفت بیشتر در مقیاس و سطح بنگاههای خرد بود اما در دو دهه گذشته شاهد هستیم که بر اثر پیشرفتهایی جدیدی که در اقتصاد رفتاری ایجاد شده درواقع افقهای جدیدی را برای برطرف کردن فقر و بحرانهای محیط زیست و حرکت به سمت بهره وری نظام ملی را از این منظر در مقابل چشم استراتژیستهای دنیا قرار داده  است. و قابل اعتنا بودن این دستاوردها در حدی است که موضوع گزارش جهانی 2015 این است که جدی گرفتن دستاوردهای اقتصاد رفتاری چگونه میتواند نیروی محرکه دستاوردهای بزرگ باشد.

در این سه زمینه ای که اشاره کردم، توصیه های اقتصاد رفتاری بالاترین سطح قابلیت را از خودشان نشان داده اند و اتفاقا کانونهای اصلی موجود در ایران را هم تشکیل میدهد. و ما در هر سه زمینه با گرفتاری هایی جدی روبرو هستیم.

 

در ادامه این نشست آقای دکتر احمد میدری که که مطالعات گسترده ای در حوزه اقتصاد نهادگرا و اقتصاد رفتاری داشته اند با بیان اینکه اقتصاد رفتاری رشته جدید کاربردی است اما همان حرف قدیمی است که اقتصاددانهای نهادگرا میزدند گفت:

بحث این است که اقتصاد رفتاری را در اقتصاد نهادگرایی خوانده بودیم و بحث این بود که انسان با فروضی که در علم اقتصاد هست تفاوت دارد و اگر بخواهیم بگوییم انسانها همه عاقل هستند و هیچ تفاوتی دیگری نیست که باعث تفاوت اقتصادها میشود، این یک خطای بزرگ است.

در درسهای دانشگاهی آمده و نئوکلاسیک ها هم میخوانند و درس میدهند. اولین بار یک سخنرانی از دیوید کامرون بود که توصیه کردند ببینم. سخنرانی وی درباره این موضوع بود که تاریخ انگلستان را میتوانیم به سه مقطع تقسیم کنیم به این ترتیب که زمانی دولتهای محلی بودند و دولت مرکزی قدرت چندانی نداشت. بعد از مدتی براثر شرایط تاریخی یک دولت مرکزی به وجود می آید که میتواند دولتهای محلی را کنترل کند. و بعد از انقلاب تکنولوژی و انقلابهای مختلف سیاسی و فرهنگی که صورت گرفته دولتها از جمله دولت انگلستان تبدیل شدند به دولت کوچک و مردم کوچک. یعنی جامعه اتمیزه شده و دولتها دیگر دولت قاهری که بتواند بر این وضعیت مسلط شود نیست. حال سوال این است که با این شرایط چگونه میتوان جامعه را هدایت کنیم.

و مقدمه ای دیگری که دیوید کامرون ذکر میکند این است که دولتها دیگر پول هم ندارند تا با پول جوامع را هدایت کنند بنابراین ابزار ما برای کنترل جوامع و سیاستگذاری اقتصادی چیست؟ و میگوید با مشاورینم از علمی کمک میگیرم به عنوان اقتصاد رفتاری. که در این اقتصاد رفتاری به قواعدی دست یافتیم که چگونه میتوان مردم را به سمت دلخواه هدایت کرد. یعنی هم پدرسالار باشیم و هم آزادیخواه باشیم.

به عنوان مثال مصرف انرژی یکی از دلنگرانیهای دولت است. یک روش این است که قیمت ها را تغییر بدهیم که موجب نارضایتی مردم میشود یا اینکه کارنامه ای به مردم دادیم که مردم در محله شما چه مقدار انرژی مصرف می کنند و شما چقدر مصرف میکنید. وقتی کارنامه ها را توزیع کردیم مشاهده شد که مردم چون رفتار خودشان را مقایسه میکردند و میدیدند که روشهایی وجود دارد که میتوان مصرف انرژی را کاهش داد رفتار خودشان را تغییر دادند که درواقع همان ناژینگ (Nuding) است یعنی نه به مردم دستور دادیم و نه قیمتها را تغییر دادیم بلکه خودآگاهی دادیم. و آدمها رفتارشان تغییر کرد.

 یا مثال دیگر جرم است که یکی از دلنگرانیهای مردم است. چگونه میتوان جرم را کاهش داد. کاری که ما از یکی از ایالتهای آمریکا یاد گرفتیم این بود که میزان وقوع جرم را در نقشه محله نشان میدادیم. اینکار هم رفتار پلیس را تحت کنترل قرار داد هم اینکه مردم در انتخاب سکونتگاهشان تغییر رفتار دادند. و این باعث شد که کنترل مردم روی پلیس افزایش پیدا کند و خود مردم به سمت راه حل بروند. یعنی بتوان میزان جرم را هر روز گزارش کرد.

یا دولت دیگری نمونه گرفت از مواد مخدر و اعلام میکرد که در این محله مواد مخدری که غیرقانونی توزیع میشود این مقدار ناخالصی دارد و این باعث میشد که معتادین از این محل دیگر خرید نکنند. و از شهری خرید میکردند که کلاهبرداری کمتر بود.

هفته گذشته در روزنامه شرق میخواندم: در یکی از ایالتهای آمریکا یکی از مشکلات این بوده که تعداد بچه هایی که بیرون از مدرسه هستند زیاد است بررسی کردند که چه راه حلی پیدا کنیم که ترک تحصیل و افت تحصیلی کاهش پیدا کند. گروهی که متخصص اقتصاد رفتاری بودند بررسی کردند که چگونه میتوان با حداقل مداخله دولت بتوان رفتار دلخواه را انتظار داشته باشیم. و به این نتیجه رسیدند که اگر احتمال پذیرش در دوره کالج را افزایش بدهند افت تحصیلی در دوره دبیرستان کاهش پیدا میکند. اول اینکه اطلاعاتی گذاشتند که چه میزان احتمال ورود به کالج هست و مشاوره های ساده ای که برای این بچه ها انگیزه داشتند ولی احتمال نمیدادند که به کالج دست پیدا کنند این احتمال را برایشان افزایش دهند.

از این مثالهای خرد گرفته تا بعد از بحران 2008 ، و کتابی که تالیف شد با عنوان فیزیک مالی این رویکرد را توضیح میدهد که درواقع وقتی بازار های مالی سقوط میکنند دو نگاه وجود دارد یکی اینکه دولتها نمیتوانند کلاهبردارها را کنترل کنند و تبانیهایی در شرکتها رخ میدهد که این تبانی ها باعث میشود که اعتماد به بازار سهام کاهش می یابد و کل بازار سقوط میکند و این کاری بود که دولتها در طول زمان از 1922 انجام میدهند. اما اقتصاد رفتاری میگوید که بخشی از این مشکل به علت درک غلط مردم و رفتارهای غیرعقلایی آنهاست.

به عنوان مثال وقتی درباره آموزش زبان یا حفظ سلامتی توصیه هایی میشود همیشه آدمها عقب می اندازند و یا اینکه درباره بازار قطعات یدکی عددی حدود 300میلیارد تومان در بازار چندهزار میلیارد تومانی معوقات وجود دارد. علت اینکه بازار سهام سقوط میکند این است که آدمها غیرعقلایی رفتار میکنند.

در اقتصاد نئوکلاسیک درنظر میگرفتیم که انسانها کاملا عقلایی رفتار میکنند درواقع انسانها غلط رفتار میکنند و نمونه هایی که مثال میزند اینکه آینده را درست پیش بینی نمیکنند. درحالیکه میگفتیم درست پیش بینی می کنند درواقع بار و وزنی که به آینده میدهند خطاست. وقتی میگویند غذای چرب مصرف نکنید چون آینده را درست حس نمیکنید به سلامتی خودتان ضرر میزنید و همین رفتار را در بازار مالی، بازار سیاسی و در خیلی از روابط همین رفتار را داریم.

و اقتصاد رفتاری سعی دارد خطاهای انسان را کشف کند و با آگاهی بخشیدن و یا حداقل مداخله بتواند رفتار انسانها را اصلاح کند.

کتاب دیگری که آقای خیرخواهان ترجمه کرده اند با عنوان "اقتصاد فقیر" مجموعه ای از سیاستهای دولتها را نشان میدهد که رفته اند فقرزدایی کنند ولی چون رفتار انسانها را درست نمیفهمند نتیجه بخش نیست. دولتها براساس فروض غلط سیاستگذاری میکنند که به بن بست میرسد.

یک نمونه در آفریقا برای مقابله با مالاریا است که دولت توری و پشه بند را رایگان در اختیار مردم قرار میداد و چون رایگان بود به عنوان کالای بی ارزش مردم استفاده نمیکردند و دور می انداختند. اما یک کارآفرین اعلام کرد که این توریها را رایگان ندهید از طرفی چون رنگ آنها سفید است خانمها نمیپسندند. و کاری که کرد این بود که توری ها را رنگی تولید کنید و به قیمت 5دلار به مردم فروخت. و زنها به عنوان توری منزل استفاده میکردند. و به این ترتیب مالاریا را کاهش دادند.

یا در مورد صندوقهای بازنشستگی به این صورت است که آدمها حاضر نیستند خودشان برای سالمندی پول بدهند و عموما سالمندی با فقر مواجه است. به همین خاطر دولتها بازنشستگی را الزامی کرده اند. زیرا در بعضی موارد الزام رفتارها را تغییر میدهد. و دولتها میگویند یک حداقلی را اجباری باید به عنوان بازنشستگی درنظر بگیرید.

حالا این رشته ای که با عنوان اقتصاد رفتاری که کاربردهایش از فقرزدایی تا بازار بورس هست، اقتصاددان ها برای اینکه گسترش پیدا کند و خوشبختانه در ایران هم عده ای تحصیل کرده اند این مبحث را کمّی کرده اند. مثلا امروز در دانشگاه شریف رساله هایی با روش کمّی و نه پیچیده که در دانشگاه قابل قبول باشد ارائه میکنند.

بنابراین اقتصاد رفتاری رشته جدید کاربردی است اما همان حرف قدیمی است که اقتصاددانهای نهادگرا میزدند که انسانها براساس عادات رفتاری عمل میکنند یعنی انسانها به چیزهایی عادت کرده اند و نمیتوان به راحتی این عادات را تغییر داد. اینکه بعضی ها سختکوش هستند و عده ای به دنبال لذتهای کوتاه مدت هستند یا اینکه به یکدیگر اعتماد میکنیم یا نمیکنیم. به دولت چقدر اعتماد میکنیم. درواقع به بحثهایی که در این موسسه زیاد صحبت کردیم رنگ تازه ای زده اند و در ویترینی که عرضه میکنند مورد پسند خیلی ها قرار گرفته است.

در ادامه این نشست آقای دکتر مومنی با اشاره به موضوع گزارش جهانی سال 2015 گفت: همانطور که در مقدمه هم اشاره کردم گزارش توسعه جهانی سال 2015 در همین خصوص است "ذهن، رفتار، جامعه" و اساس آن این است که دولتها همیشه فکر میکردند که میتوانند انسانها را به حساب نیاورند و با پول و اقتدار به سمتی که میخواهند جامعه را هدایت کنند. اما طبق همین مباحثی که ذکر شد براساس نتایج علمی و فنی که پدیدار شده تا حدود زیادی اقتدار دولتها با چالش روبرو شده و در ابعاد وسیعتر توانایی مالی دولتها هم به چالش کشیده شده پس به این نتیجه رسیده اند که این مسیر یعنی به حساب آوردن انسانها و جلب مشارکت آنها و ارائه اطلاعاتی که آنها را درباره مصلحت های توسعه روشن میکند میتواند رویه ای باشد که با هزینه های بسیار کمتر دستاوردهای بسیار بیشتری حاصل شود.

ان شاءالله در آینده جلسه ای درباره این گزارش 2015 داشته باشیم به این علت که به شرط اینکه در بحثهای آقایان میدری مشاهده کردید بیشتر بحثهای مایکرولول بود آرام آرام در بحثهای سیاستگذاری عمومی هم راه پیدا کرد و الان با کاربستهای خارق العاده ای در بحث توسعه پیدا کرده است. یعنی حیطه ای که ما گرفتاری زیادی درآن داریم به طوریکه مشخصا در گزارش جهانی سال 2015 میگوید در ماجرای بحران محیط زیست و در ماجرای فقر فراگیر و در ماجرای بحران بهره وری در سطح ملی دستاوردهای اقتصاد رفتاری به طرز بسیار چشمگیری بالاتر است و همانطور که اشاره کردم این سه حوزه کانونهای اصلی بحران موجود در ایران و توسعه ملی ایران هست و امیدواریم که آن جلسه را هم داشته باشیم.

منبع: روزنامه عصر اقتصاد


   


نظرات کاربران
سخنران : دکتر علیرضا گرشاسبی، دکتر فرشاد مومنی
زمان : 

پنج شنبه 31 فروردین 1403 ساعت 14 الی 16


مکان : 

موسسه مطالعات دین و اقتصاد 

https://www.skyroom.online/ch/moassesse/institute-of-religion-and-economic

دیدگاه های روز
نظرسنجی
تقسیم سازمان مدیریت و برنامه ریزی به 2 معاونت برنامه و بودجه و سازمان امور استخدامی: