2018/10/16
در سومین جلسه از سلسله نشست های بازخوانی تجربه اقتصاد ایران در دوران دفاع مقدس در مؤسسه دین و اقتصاد دکتر عابدی جعفری وزیر بازرگانی دولت مهندس موسوی در درباره سیاست های بازرگانی این دولت سخن گفت.
عابدی جعفری با گرامیداشت یاد مرحوم عالی نسب گفت: باید اعتراف کنم اتفاقاتی که در دورهی دفاع مقدس در وزارت بازرگانی اتفاق افتاد ایدههای آن بدون استثناء متعلق به مرحوم مهندس عالی نسب است. اگر ما در خدمت ایشان و شاگردی ایشان در این دوران نبودیم شاید هیچ یک از این ایدهها پیش پای ما گذاشته نمیشد که بتوانیم اجرا کنیم.
وی گفت: در سال 51 اتفاقی در ایران افتاد که بیسابقه بود؛ در شوک اول نفتی کردند. ایران برای اولین بار با درآمدهای سرشار نفتی مواجه شد که خواب آن را هم نمیدید. بنابراین ادارهی کشور هر چه بود در حوزهی اقتصاد تحت تأثیر شوک ارزی زیر و رو شد. اتفاقات ناگوار زیاد بود اما در حوزهی بحث ما دو اتفاق ناگوار افتاد. اولین اتفاق ناگوار این بود که برای اولین بار در ایران دولت تحت فشار میگرفت و استنطاق میشد که چرا ارزهایی به شما دادیم مصرف نکردید؟ ظرفیت استفادهی آن نبود ولی مورد سؤال قرار میگرفت. با زمانهای مشابه مقایسه کنید که همواره طلب ارز برای چگونگی ادارهی یک دستگاه جزء اولویتهای یک دستگاه قرار دارد. بنابراین سرازیر شدن حجم عظیم از دلارهای نفتی در کشور زمینهای را برای ما فراهم کرد تا مسیری را پیش برویم که حتی در گذشتهی نظام شاهنشاهی هم نرفته بودیم.
وی با اشاره به این که دههی 40 دههای است که آدم میتواند نقاط مثبتی را در آن پیدا کند، گفت: اما دههی 50 به کلی از ریل خارج شد. تغییر الگوی مصرف و افزایش ناگهانی مصرف از اینجا به بعد استارت زده شد. بالأخره دلارهای نفتی که وارد ایران شد دیگران بهتر از ما محل مصرف آن را میدانستند و میتوانستند برای آن خرج بتراشند. بنابراین اگر بخواهیم به صورت عامیانه بگوییم سازوکار چگونگی بیرون آوردن دلارهای نفتی از جیب ما را با سرعت چیدند که چگونه دلارها را باید به مراکز اصلی ای برگردانند که این نفت را از ما خریدند. بنابراین ما به سرعت به سمت واردات عظیم کالاهای مصرف سوق پیدا کردیم. این یک اتفاق بود و میتوانست ادامه پیدا نکند. اما اتفاق بزرگتری که افتاد این که در ظرف سالهای 51 به بعد مصرفگرایی در فرهنگ اقتصادی ما جا خوش کرد که از واردات اولیه بدتر بود. قبل از این مردم ایران و بخصوص مراکز شهری بزرگ این گونه مصرف نمیکردند ولی بعد از این استاندارد مصرف ما آرام آرام استاندارد مصرف اروپایی شد. آخرین چیزهای که در دنیا برای مصرف عرضه میشد بلافاصله شما در ایران پیدا و مصرف میکردید.
فاجعه مصرف گرایی و
اروپایی شدن الگوی مصرف بدون تولید در دهه 50
بستنی آمریکایی در فروشگاه های شهر و روستا
فروشگاه هایی که باید کالاهای کشاورزی را بی واسطه به شهر می رساند
وزیر بازرگانی دولت مهندس موسوی در ادامه به ذکر مثال هایی در این باره پرداخت و گفت: سال 57 که جمهوری اسلامی نظام را تحویل گرفت فروشگاهی به نام فروشگاه شهر و روستا داشتیم. آقای دادخواه مدتی در آن حوزه خدمت میکردند. یکی از مصیبتهای ما اول انقلاب این بود که با موجودیهای این فروشگاه چه کار کنیم. این فروشگاهها در اساس نامه ایجاد شده بودند که نسبت میان تولیدکنندهی کشاورز و مصرفکنندهی شهری را برقرار کنند و بیواسطه محصولات آن را وارد بازارهای داخلی و شهری کنند و توزیع کنند تا دست واسطهها و دلالها کوتاه شود، تولیدکننده و مصرفکننده نفع ببرد و چیزی نصیب دلال و واسطه نشود. اما وقتی شهر و روستا را با مقدمه و اساس نامهای که عرض کردم تحویل گرفتیم انبارهای آن مملو از کالاهای آمریکایی بود؛ مانند بستنی آمریکایی که نمیدانستیم چگونه آورده بودند. بنابراین اول انقلاب با فضایی که وجود داشت نمیدانستیم با این بستنی آمریکایی چه کار کنیم؛ آیا توزیع کنیم؟ نگه داریم؟ از بین ببریم؟ من شرمم میآید کالاهای دیگر را عرض کنم. انواع کالاهایی که امکان داشت از آمریکا وارد کرد وارد شده بود و در فروشگاههای شهر و روستا با آن پیشینهی اساس نامهای که عرض کردم انباشته شده بود.
به گزارش جماران دکتر عابدی جعفری به اشاره به شوک نفتی و افزایش قیمت نفت در سال 51 گفت: در اثر همین شوک نخست وزیر وقت آمد و مصاحبه کرد. آن زمان من نوجوان بودم. او گفت ما با وضعیت مالی که داریم باید آقایی کنیم، دستها را داخل جیب خود کنیم و راه برویم و دیگران برای ما کار کنند. لفظ او کمی بدتر از این بود که من عرض کردم. بنابراین آرام آرام فرهنگ تولید در کشور به فرهنگ بیکاره راه رفتن، درآمد پیدا کردن و نه دست رنج خود استفاده کردن تبدیل شد. اگر در همین نظام به دههی 40 برگردید متوجه میشوید که این گونه نبوده است. بنابراین روی فرهنگ کاری ما هم تأثیر تعیینکنندهای گذاشت و ما به عنوان ایرانی تشویق میشدیم که به دنبال کالاهای واسطهگری بریم چیزی مشابه دلالی با دستکاری نرخ ارز که امروزه موضوع گرفتاری نظام هست. بنابراین جوانهای ما آمادگی اینکه به سمت پول درآوردن از دست رنج خودشان بروند آرام آرام از دست میدادند و شغلهای زود بازده که بدون هیچ دردسری میتوان از آن پول درآورد توصیه میشد که شاید پیدا میکردند.
الگو شدن واسطه گری به مثابه بازرگانی
رشد قارچ گونه دانشکده های مدیریت بازرگانی بی توجهی به مدیریت تولید
استاد دانشکده مدیریت دانشگاه تهران افزود: در همین زمان تعداد مدارس عالی بازرگانی که برای افراد خدمات بازرگانی تولید میکردند مثل قارچ در کشور رشد کرد. در تهران، رشت، قزوین و... پشت سر هم مدارس عالی بازرگانی ایجاد میشد و کسانی که میتوانستند خدمت بازرگانی دهند تربیت میشدند. خدمت تولیدی موضوع بحث نبود، خدمت بازرگانی ملاک بود. مرز کشور با درآمدهای ارزی به روی واردات ارز باز شده بود؛ کار کردن و تولید کردن ضد ارزش شده بود؛ دلالی، زود پول درآوردن، گردش مالی سریع جزو ارزشها شده بود و این واردات و نمایندگیهای شرکت خارجی نیازمند حسابدار، تبلیغاتچی بودند تا بتوانند اینها را تبلیغ کنند و انواع تبلیغات را در تلویزیون میدیدید که آن زمان بعضی از آنها مستهجن بود. تبلیغاتی که در آن ها از جوانان ما برای تبلیغ کالای خارجی در تلویزیون ایرانی و مشکلات همیشگی استفاده میشد.
هشدار عالی نسب درباره از هم گسیختگی تولید و بازرگانی
وی افزود: شوک ارزی در ایران و سوء تدبیرهایی که صحبت آن خیلی زمان خواهد برد ما را به سال 1357 رساند. انقلاب اتفاق افتاد هم به دلایل بسیار شدید اقتصادی، به دلایل سیاسی و دینی و به دلایل متعدد تغییر خاص شد. خاطرم هست آقای عالی نسب رحمت الله علیه مثالهایی را میزدند که این مثالها برای من بسیار بسیار آموزنده بود. یکی از این مثالها را عرض میکنم. ایشان میگفت در ایران سابق این گونه بود که اگر کسی در بازار مغازه داشت در پستوی این مغازه واحد تولیدی او بوده است؛ مانند مسگری، رویگری. تولید خود را در آن قسمت انجام میداده و این مغازه ویترین ارائهی تولید او بوده است. بنابراین به ما یاد میداد که تولید محور بازرگانی است، نه بازرگانی محور تولید. بنابراین اگر شما ویترینی برای ارائه در بازرگانی داخلی یا خارجی دارید و صادراتی میخواهید انجام دهید و توزیعی میخواهد صورت گیرد اول باید محل تولید آن معلوم شود که کجا تولید شده و میشود. سنت تولید در ایران را با این مثال به ما یاد میدادند که این گونه بوده است. نگران ایشان از این بود که میگفت اگر رابطهی بین تولیدکنندهی پشت عرضهکننده با این عرضه قطع شد آن روز مصیبت اقتصادی کشور است.
تلاش عالی نسب برای ارائه الگوهای عملی و اجرایی از تئوری های اقتصاد اسلامی شهید بهشتی
وی با اشاره به این که مرحوم عالی نسب ترجمان اجرایی نظریههای اسلامی مرحوم بهشتی بودند، گفت: تئوریهای اقتصادی- بازرگانی در حوزههای مختلف مبتنی بر مبانی دینی از ذهن و قلب مرحوم بهشتی تراوش میکرد مرحوم عالی نسب با توجه به تجربهی طولانی اقتصادی که در ایران داشتند و مطالعات عمیق اقتصادی انجام میدادند، این ایدهها را به الگوهایی اجرایی در عمل ترجمه میکردند. مرحوم بهشتی رضوان الله علیه در حوزههای گوناگون ایده پردازی کردند، فقط در حوزهی اقتصاد نیست. اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی به مدیریت و هدایت ایشان بنیان گذاشته شده است. بنابراین ارزشهایی که انقلاب فریاد آن را زد و مردم به خیابانها آمدند منعکس در قانون اساسی و اصول گوناگون قانون توسط شهید بهشتی رضوان الله علیه به قول علماء در قانون اساسی اعمال شد. قانون اساسی ترجمان آن ایدههای مردمی مبتنی مبانی دینی اساسنامهی جمهوری اسلامی شد. حزب جمهوری اسلامی یکی از دستاوردهای مهم سیاسی ایشان بود که به تعبیر خود ایشان معبد بود و در همین معبد هم به شهادت رسیدند. به همین ترتیب در حوزهی اقتصادی هم ایشان حرفهای خیلی جدّی داشت. به طور مثال دربارهی مسئلهی ربا و... مطالب بسیار ارزشمندی را استخراج کردند. اما برداشت من این بود و اکنون هم این است که مرحوم عالی نسب ایدههای دینی را به صورتبندی قابل اجرا در عمل ترجمه میکردند و مشاوره میدادند. همان گونه که میدانید ایشان مسئولیت مستقیمی در اقتصاد نداشتند اما مشاورههای ایشان بسیار بسیار تعیینکننده بود. بدین معنا اگر یک کلمه مشاوره ایشان یا یک مثال ایشان شبیه به مثالی که عرض کردم به یک کتاب درسی ارجح بود و به این اندازه راهنمایی میکرد. بنابراین آنچه در عمل اتفاق افتاد ایدههای حاصل از تجربههای بلند ایشان مبتنی بر مبانی دینی بود که شهید بهشتی رضوان الله علیه تدوین میکردند و در اختیار قرار میدادند. طبیعی است که شهید بهشتی رضوان الله علیه یکی از شاگردان مبرّز حضرت امام بودند که هم آن سوی دنیا و هم این سوی دنیا را دیده بودند و به مسلّط به مفاهیم اسلام ناب بودند.
قطعاً پرچالشترین دهه از چهار دههای که گذشته، دههی شصت بود
همزمان چالش تغییر ارزش های اقتصادی
وزیر بازرگانی دولت مهندس موسوی با بیان این که قطعاً پرچالشترین دهه از چهار دههای که گذشته، دههی شصت بود، گفت: چالشهای اساسی که ما داشتیم جنگ مستقیمی بود که همه جای کشور را زیر سلطهی خود قرار داده بود. تحریمهایی بود که از ابتدا شروع شده بود و مشکلات جدّی از خارج برای ما تعیین میکرد. به اینها اضافه کنید مشکلاتی که دههی پنجاه به میراث گذاشته بود و شما باید اینها را حل میکردید. مصرفگرایی فرهنگ کار توأم با عدم زحمت، راحتخواری و چیزهای دیگر از این قبیل و اجتناب از تولید و ارز فراوانی که آن زمان وارد شده بود باید اصلاح میشد. مردم هم شعارهایی داده بودند و عدالت میخواستند، حق بود؛ استقلال میخواستند، حق بود؛ آزادی میخواستند، حق بود؛ وحدت میخواستند، حق بود. اینها چیزهایی بود که مردم طالب آن بودند و باید محقق میشد. بنابراین یکسری ارزشهایی که باید در بدهکاری نظام به مردم تحقق پیدا میکرد، تغییرات و ارزشهای بسیار والا و جدیدی بودند که در ایران سابقه نداشتند. همزمان مجموعه شرایط دشواری بر کشور تحمیل شده بود که آن هم در کشور بیسابقه بود. بنابراین در کشاکش این دو شما باید هم چالشهای پاسخگویی به ارزشهای مورد مطالبهی مردم را جواب میدادید و هم بر چالشهای تحمیلی که از بیرون نظام تحمیل شده بود پاسخ میگفتید.
به گزارش جماران وی در ادامه به بیان مثال هایی در این باره پرداخت و گفت: فرض کنید شما در تهران هستید و فرودگاه مهرآباد بمباران میشود؛ در تهران هستید و کارخانهجات پشت سر هم بمباران شود. مسیرهای عبور کامیونهای شما مثل پلها و گذرها مرتب بمباران میشود. سکوهای نفتی شما که صادرات نفت باید از آن صورت بگیرد پشت هم بمباران میشود. مسیرها و آبراههای شما برای کشتیها مورد بمباران قرار میگیرد. شما کشتی گندم آوردید و میخواهید نزدیک ساحل بیاورید، نرسیده به ساحل در دریا مورد اصابت موشک و بمب قرار میگیرد و به زیر آب میرود با بار غرق میشود. بنابراین همهی محاسبات نقش بر آب میشود. در چنین شرایطی که عرضهی کالا به میزان درآمد نفت به حداقل خود رسیده و دشمن هم مصمم است به اینکه این نظام پا نگیرد شما چه کاری میتوانید انجام دهید؟
اهمیت سهمیه بندی و مدیریت توزیع در بحران
وی افزود در این شرایط بحرانی یکی از آموزههایی که مرحوم عالی نسب مطرح کردند و خوشبختانه عملیاتی شد و کمک کرد در آن شرایط اقتصاد اداره شود بحث مربوط به سهمیهبندی بود. بالأخره یک نفر برای ادامهی زندگی خود در شبانه روز یک میزان کالری لازم دارد که مصرف کند. این میزان کالری توسط دانشگاهیانی که در حوزهی بهداشت و درمان بودند محاسبه شد و معلوم شد بیست هزار کالری در روز باید مصرف شود. این میزان کالری ترجمه شد به نوع موادی که فرد باید استفاده کند. به طور مثال چقدر باید لبنیات بخورد؛ چقدر گوشت بخورد؛ چقدر مواد نشاستهای بخورد مثل برنج، گندم، نان و انواع لبنیات، پنیر و کره و انواع گوشت، مرغ، گوشت قرمز و انواع دیگری. محاسبه صورت گرفت که ما با کدام یک از این اقلام میتوانیم حداقل نیاز کالری افراد را در کشور تهیه و تأمین کنیم. این محاسبه آمد و در قالب دستور کار تأمین کشور قرار گرفت. بخشی از آن در داخل تولید میشد با همان مشقتهایی که عرض کردم که بیشتر آن نمیشد چون باید از خارج تأمین میشد و با مخاطرات و ریسک در اختیار قرار میگرفت. تأمین این نیاز در قالب سهمیهبندی برای کل کشور و همهی آحاد ملّت تعیین شد و در دستور کار قرار گرفت. بنابراین ما مطمئن بودیم حداقل میزان انرژی و کالری که افراد در کشور باید مصرف کنند در پر چالشترین شرایط و تنگنا قابل تأمین است. تأمین شد و داخل کشور آمد و بعد در زمانبندیهای معین در اختیار مردم قرار گرفت. بنابراین مطمئن شدیم که ارزش عدالت یعنی امکان دسترسی افراد به میزان مواد غذایی مورد نیاز در همه جای کشور وجود دارد. این در حالی است که در بعضی از سالها میزان تأمین ارز ما از طریق نفت به 8 و 6 میلیارد دلار در سال تقلیل پیدا کرد. با 6 تا 8 میلیارد دلار شما باید تأمین نیازهای مجموعهی حدود چهل میلیون نفر را در سراسر کشور انجام میدادید. این در حالی بود کشتیهایی که کالاهای شما را میآوردند با مشکل مواجه بودند، مرزهای شما به شدت تحت فشار بود و آوردن کالا با مصیبت جدّی مواجه بود. علاوه بر اینکه کشتیها را میزدند، مرز و ارز محدود بود تقریباً باید نیمی از میزان ارزرا بدون تردید برای جنگ صرف میکردید.
تأمین کالاهای اساسی همزمان با پشتیبانی جنگ
در روزگاری که پنیر کشور از دانمارک تأمین می شد
تیم های پشتیبان تولید
وزیر بازرگانی دولت مهندس موسوی ادامه داد: در این شرایط حوزههای بازرگانی کشور در داخل همچنانکه به طور قطع موظف به تأمین نیاز کالاهای اساسی مردم بودند؛ موظف به تأمین و پشتیبانی جنگ هم بودند. آن روزها در همهی وزارتخانهها یک معاونت پشتیبانی جنگ ایجاد شده بود و در نخست وزیری هم آقای مهندس موسوی یک معاونت پشتیبانی جنگ قرار بودند که معاونتها را هماهنگ میکردند. تقریباً نیمی از ارز کشور صرف مصارف جنگی میشد. هیچ گریزی نبود و ما هیچ دعوت نامهای برای جنگ نفرستاده بودیم ولی جنگ بر ما تحمیل شد و باید مقاومت صورت میگرفت. طبق اصلی که عرض کردم علاوه بر آن تولید در داخل کشور باید تقویت میشد. ارزش مصرفگرایی، وارداتگرایی، فرهنگ کار نکردن و پول درآوردن تکتک باید اصلاح میشد. به طور مثال ما در داخل کشور شیر خشک تولید نمیکردیم ولی همهی خانمهای ما به بچههای خود در اثر فرهنگی که عرض کردم شیر خشک میدادند و شما به ندرت پیدا میکردید مادری که بدون شیر خشک بچهاش را بزرگ کند. این یک ارزش بود و از سوی دیگر شیر دادن مادر یک ضد ارزش بود. اکنون شما باور نمیکنید و به ذهن شما خطور نمیکند ولی اینها واقعیاتی است که در کشور وجود داشت. بنابراین شما ناگزیر بودید شیر خشک بچه را حتماً جزو اقلام اساسی واردات کشور خود بگذارید. در داخل کشور هیچ پنیری تولید نمیشد. اکنون شاید این مطالب برای شما داستان تلقی شود. همهی پنیر ما دربست از دانمارک وارد کشور میشد. شما موظف بودید در خلال قضایای جنگ و در خلال مشکلاتی که هست بگویید چگونه میتوانید تولید کشور را حمایت کنید. برای مثال در گلپایگان کارخانهای بود که هنوز هم هست کارخانهی پنیر گلپایگان؛ تنها جایی بود که میشد احتمال داد در کشور پنیر تولید کند. انواع متخصصانی که شما فکر کنید ما برای این کارخانه بردیم تا پنیر این کارخانه بتواند به گونهای تولید شود که قابل توزیع در داخل کوپن پنیر برای مردم باشند؛ چون کیفیت و حجم آن قابل خوردن و توزیع نبود. بنابراین آرام آرام چگونگی پشتیبانی از این واحدها برای اینکه وارد عرصهی تولید شوند و بتوانند تأمین نیاز کشور کنند مورد توجه قرار گرفت تا بتوانند کالای خود را عرضه کند. خود این کارخانهها تعجب میکردند. به طور مثال کارخانهی پنیر گلپایگان میگفت شما برای چه کمک میکنید؟ چرا میخواهید به تولید من کمک کنید تا تولید من راه بیفتد؟ درسهایی که مرحوم عالی نسب رضوان الله علیه داده بودند کمک میکرد به اینکه تیمهایی برای راه اندازی این تولیدات حضور پیدا کنند.
تفکیک اصناف تولیدی و توزیعی
دکتر عابدی جعفری در ادامه به راهبرد تفکیک اصناف تولیدی و اصناف توزیعی اشاره کرد و گفت: حاکمیت منتقل شده از رژیم گذشته به رژیم جمهوری اسلامی در حوزهی اصناف مربوط به توزیع کنندگان که چه عرض کنم، مربوط به واسطهها و دلالها بود. بنابراین کسانی که در این مجموعهها حضور داشتند افرادی بودند که همان مشی را خواستند بعد از انقلاب هم دنبال کنند. مصیبت تفکیک اینها از همدیگر یکی از ماجراهای پر دردسری بود که در دههی شصت اتفاق افتاد. افرادی وزینی در این مجموعهها حضور داشتند، خدا روح همهی آنها را شاد کند اغلب آنها به رحمت خدا رفتند و اکنون نیستند تا شما بتوانید وزن بخش تولید را در ادارهی امور اصناف افزایش دهید و عنوان اصناف تولیدی را جعل کنید و جا بیندازید این به فضل الهی انجام شد.
وی درباره نوع ارتباط وزارت بازرگانی با اصناف گفت: در آن دوره چون جنگ و مشکلات داخلی غالب بود برای اولین بار ما به این مجموعه در وزارتخانه یک جایگاه دادیم و مثل اعضای خودمان به آنها اتاق دادیم. اتاق اصناف که بیرون حضور و تشکل داشت یک حوزهی نمایندگی در وزارت بازرگانی پیدا کرد که دسترسی آنها با افرادی که نیاز به ارتباط با آن ها دارند بسیار نزدیک شود و بتوانند بدون دردسر ارتباطات خود را با مسئولان بازرگانی کشور برقرار کنند.
معجزه ورشکست نشدن کشور
بانک جهانی پیش بینی ورشکست شدن کشور را کرده بود
تدبیر مقاومت و بازسازی کارخانه ها همزمان جنگ
وی ادامه داد: من نکتهای را داخل پرانتز عرض میکنم که فراتر از وزارت بازرگانی است و آن نکته اینکه در پایان جنگ بانک جهانی گزارش تهیه کرد. معمولاً بانک جهانی سالیه گزارش تهیه میکند. در گزارش بانک جهانی عبارتی آمده بود و آن عبارت این بود که با محاسبات اقتصادی کشور جمهوری اسلامی ایران در پایان جنگ باید کشور ورشکسته باشد. اما ادامهی این اقتصاد با عدم ورشکستگی به یک معجزه شبیه است. این موضوع صرفا مربوط به بازرگانی نمیشود بلکه همهی دستگاهها زحمتهای جدّی کشیدند. برای پا برجا ماندن تولید هر فکری که به ذهن شما برسد انجام میشد.
عابدی جعفری در ادامه به دشواری های استمرار فعالیت کارخانه ها در شرایط جنگی اشاره کرد و گفت: خاطرم هست مجموعه کارخانهجاتی وجود دارد که اکنون در اراک به عنوان آلومینیوم اراک فعال است. کارخانه ای که جزو کارخانههای کلیدی جمهوری اسلامی ایران بخصوص در زمان جنگ بود و البته از کارخانهجاتی بود که مرتب هم مورد حملهی موشکهای عراقی قرار میگرفت. هواپیماها میآمدند و بمباران و موشک میزدند و این کارخانه را متوقف میکردند. هر بار این کارخانه بمباران میشد مستقیم هیئتی بالا سر کارخانه میرفتند تا این کارخانه با سرعت هر چه بیشتر فعال و سر پا شود. مشکل این بود وقتی کارخانه را میزدند مواد مذاب داخل کوره اگر خشک میشد در آوردن این مواد از داخل کوره با ابزارهایی مثل متههایی که برای آسفالت به کار میگیرند ممکن می شد و باید داخل کوره میرفتند و آنها را تکه تکه و پاکسازی میکردند. بنابراین تیمهایی در این کارخانه بسیج شده بودند. یک تیم فقط موظف بود مراقبت کند تا کوره نخوابد. یک تیم مراقبت میکرد که اگر بمباران شد افراد را هدایت کند به پناهگاههایی که در کارخانه ایجاد شده بود. یک تیم موظف بود به مجروحان احتمالی رسیدگی کند. اما اینکه این کارخانه سرپا بماند جزو کلیدیترین تصمیماتی بود که دولت و آقای مهندس موسوی بود و دوستان صنایع پیگیری میکردند. وقتی به ایشان گفته میشد اجازه بدهید بزند چارهای نیست. ایشان میگفت کارخانه آلومینیوم اراک سمبل مقاومت ما در جنگ است و اگر ما در این کارخانه وا دهیم بدین معناست که در مقاومت وا دادیم و باید کارخانه مرتب در کار باشد. البته این کارخانههای مواد مربوط به وسایل جنگی را هم تهیه میکرد و ارزش بالایی داشت.
مهندس موسوی ساعت دو نیم صبح منتظر گزارش گندم بود
بحران گندم و تدبیرهای عالی نسب برای حل آن
وی در ادامه نکتهی دیگری را فرهنگ کاری در این دوران دانست و گفت در وزارتخانهای که بنده خدمت میکردم. ساعت دو نیم صبح آقای مهندس موسوی با وزارتخانه تماس میگیرد که گزارش گندم چه شد؟ گندم و نان خیلی حیاتی است. اصطلاحی در تاریخ اقتصادی هست که میگویند نان دولت و رژیم عوض میکند. بنابراین رسیدگی به بحث نان فوقالعاده حساس بود. ساعت یک و نیم صبح تماس میگرفتند که گزارش مربوط به سیلوها چه شد؟ همان گونه که میدانید ما تعدادی سیلو در سراسر کشور داریم، گندمها از کشاورزها خریداری یا تأمین بیرونی میشود در سیلوها قرار میگیرد و بعد آرام آرام در طول سال به صورت ذخایر در اختیار کارخانهجات آردسازی قرار میگیرد و تبدیل به آرد میشود به نانواییها میرود نان درست میشود و در اختیار من و شما قرار میگیرد و استفاده میکنیم. شاید اگر حساسیتی که در آن روز بود اکنون عرض کنم باور نکنید. در بعضی از موارد به علت تنگناهایی که عرض کردم ما ناگزیر میشدیم آنچه در ذخیرهی سیلوها هست را مصرف کنیم. در اصطلاح میگفتند کف سیلوها را جارو کردند؛ بدین معنا که چیزی باقی نمانده است. چگونه به لحاظ روانی در فضای جنگ باید مدیریت میشد که تأثیر منفی را روی روحیهی مردم و پشت جنگ نگذارد؟ یادم میآید در مرحلهای ناگزیر شدیم در یکی از موقعیتها از ترکیه به توصیهی آقای عالی نسب آرد وارد کنیم. ایشان تجربه داشتند و قحطیهای دوران جنگ جهانی و فضایی روانی که ایجاد میکند را دیده بودند. توصیه کردند کامیونهای آرد را به طور مثال از خیابان شهید بهشتی ببرید، از خیابان شهید مطهری برگردانید که اینها گشت بزنند تا مردم ببیند که آرد در شهر وجود دارد. اما تن ما که دستاندرکار بودیم میلرزید چون میدانستیم گندمی نبوده که آردی در کار باشد. به توصیهی ایشان به نانواها سفارش کردیم که شما آردها را داخل نانواییها نبرید ذخیره کنید بلکه در قسمت جویی که جلوی درب نانوایی هست چند تخته الوار قرار دهید این کیسههای آرد را جلوی نانواییها بچینید بعد روی آن پلاستیک بکشید تا از آب و باد و آفتاب در امان باشند که مردم ببینند آرد و نان در کشور هست.
مدیریت بحران از منظر عالی نسب
وی گفت: اینکه گزارش بانک جهانی معتقد بود کاری که اتفاق افتاده شبیه به معجزه است، واقعاً راست میگفت. اگر این تدبیرها در عمل و نظر توسط عزیزانی که دنیا دیده و اقتصاددان بودند توصیه و عمل نمیشد خیلی از این موارد میتوانست فجایعی را به بار بیاورد که قابل جلوگیری نبود. از دیگر توصیههایی که میشد و ایشان انجام میدادند، توصیهی به استقبال بحران رفتن بود. بدین معنا که اجازه ندهید بحران اتفاق بیفتد بعد بگویید حال چه کنم بلکه به استقبال بحران بروید و از بحران جلوگیری کنید. کاهش پیدا کردن عرضه یا به موقع نرسیدن کوپن جزو مواردی بود که میتوانست بحران آفرین باشد. ایشان با مثال ما را توجیه میکردند و میگفتند اگر شما کفشی بخرید که ولو یک نمره یا دو نمره برای پای شما کوچک باشد مثل این است که کفش نخریدید. شیشهای که برای پنجره میاندازید اگر ده سانت کوتاه باشد مثل این است که شیشه ننداختهاید و شیشه به وظیفهی خود عمل نمیکند. شما در مورد بحران این گونه باید عمل کنید. قبل از اینکه اتفاق بیفتد به میزان و مقدار لازم به استقبال بحران بروید و اجازه ندهید اتفاق بیفتد. آن زمان خیلی مشکلات شدید بود که میتوانست در برههای بحران چای اتفاق بیفتد یا بحران نان اتفاق بیفتد و انواع بحرانهای گوناگون اتفاق بیفتد. این پیشبینیها کمک میکرد تا جلوی وقوع بحرانها گرفته شود. مثل امری که در مورد آرد و نان خدمت دوستان عرض کردم که چه اتفاقی افتاد.
به گزارش جماران عابدی جعفری در یک جمع بندی کلی بار دیگر با اشاره به این که ما گرفتار فرهنگ آماده خوری، مصرف شدید، رویگردانی از تولید بودیم ، گفت: همه اینها همه در کشور ارزش محسوب میشد.. بنابراین شما باید به حسب وعدههایی که به مردم داده بودید اینها را بعد از انقلاب متحول میکردید. اگر این اتفاقات میافتاد مثال و الگوی نمونهای از کشوری پدید میآمد که دیگران هم میتوانستند الگو بگیرند. بنابراین همهی فشارها و هجومها برای این بود که الگو اتفاق نیفتد. تحمیل جنگ، تحریم و... مسائلی که داخل اتفاق میافتاد برای این بود الگو شکل نگیرد. اما با همهی وجود دههی شصت میراث اقتصادی بسیار ارزشمند و الگویی را برای ما قرار داد که به نظرم هنوز هم قابل تبعیت است. انتقال این میراث به دههی بعد با گرفتاریهای جدّی مواجه بود.
توصیه نادیده گرفته شده مرحوم عالی نسب درباره الگوی مصرف و نسبت آن با تولید برای ایام بعداز جنگ
مدیریت بدون فساد
وی درباره توصیه های نادیده گرفته شده ی مرحوم عالی نسب درباره بعداز جنگ گفت: یادم هست مرحوم عالی نسب توصیه میکرد همین شکلی که شما در دوران جنگ پیش رفتید کنترل تقاضا را بعد از دوران جنگ هم ادامه دهید. منتها هر چه امکانات شما بیشتر میشود میزان تقاضا را افزایش دهید ولی به حسب امکانات خود این کارها را انجام دهید. مثال ایشان این بود که میگفتند دیگی وجود دارد که میجوشد و تعدادی هیزم زیر این دیگ هست، شرایط فعلی بعد از جنگ این است که هیزمهای زیر دیگ را بیرون بکشید. نگران بودند و میگفتند دوستان ما هیزمهای زیر دیگ را دارند اضافه میکنند و از پس این تقاضا برنخواهند آمد. بنابراین فرهنگ اقتصادی در ابعاد گوناگونی که عرض کردم باید عوض میشد؛ ارزشهای مورد نظر مردم باید تحقق پیدا میکرد؛ چالشهای تحمیلی هم باید پاسخ گفته میشد و از سر راه برداشته میشد. بنابراین شرایط انصافاً طاقت فرسایی بود. اما چیزهایی کمک میکرد تا این شرایط با موفقیت پیش رود. اولین مورد این بود دوستانی که در وزارت بازرگانی و جاهای دیگر که سراغ داشتم جمع شده بودند نیامده بودند چیزی ببرند، آمده بودند چیزی از دست بدهند. پیامم در این یک جمله هست. این خیلی کلیدی بود. چیزی که امروز ما با آن به نام مسئلهی فساد و رانت مواجه هستیم در بین دستاندرکاران موضوعیت نداشت و کسی نیامده بود که گرفتار این شود. آقای کریمی میتوانند بگویند از بین مجموعهی مدیرانی که در طول این سالها کار کردند چند نفر خطاکار پیدا شدند؛ از انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد. بنابراین حضور افراد پاکدست که آمادگی انجام کار و گذاشتن نه برداشتن را داشتند خیلی خیلی به چگونگی تحقق وضعیتی که داشتیم کمک میکرد. از آن مهمتر برای این کار الگو و مدل داشتیم و آن مدل آقای مهندس موسوی بود.
وی در ادامه به خاطرات خود از برگزاری نمایشگاه های بین المللی اشاره کرد و گفت: من پنج نمایشگاه برگزار کردم که مسئول آنها بودم، آقای کریمی و آقای دادخواه به خاطر دارند. در این پنج نمایشگاه ایشان یا نمایشگاهها را افتتاح کردند و در مقام افتتاح کننده بودند یا اگر شخص دیگری را برای افتتاح دعوت کرده بودیم ایشان به عنوان نخست وزیر روز دوم و سوم حتماً از نمایشگاه بازدید میکردند. در تمام طول پنج سال بنده موظف بودم و اخلاقاً دوست داشتم همراه ایشان در نمایشگاه حرکت میکردم. من به شما عرض میکنم و شهادت میدهم که در طول همهی این دورههایی که از نزدیک دیدم هیچ یک از غرفههایی که در نمایشگاهها حضور داشتند و همه طالب بودند، بعضیها مال شخصی خودشان بود و غرفهی خصوصی بود که هدیهای به ایشان دهند در حد یک قوطی کبریت هم سراغ ندارم که کسی توانسته باشد در آن شرایط هدیهای به ایشان دهد و ایشان از کسی هدیهای دریافت کند. ما با واقعیاتی عینی مواجه بودیم که برای ما الگو بود. شهید رجایی رضوان الله علیه شروطی برای پذیرش همکار داشتند. یکی از شرایط ایشان کار کردن در طول بیست و چهار ساعت بود و میگفتند ما تعطیلی نداریم، هر وقت تماس بگیریم و کار داشته باشیم باید حاضر باشید. آقای مهندس موسوی در مکتب شهید رجایی این را خوب آموخته بود که چگونه باید کار کرد. در مکتب ایشان آموخته بودند که چگونه باید پاکدست بود و پاکدستی را اشاعه میکردند. براساس تجربه و مشاهدات عینی بنده در دههی شصت، ما مسئلهای به عنوان فساد به معنی امروز که با آن دست به گریبان هستیم، نداشتیم. شذوذاتی بود و چیزهای نادری اتفاق میافتاد اما نه اندازه و نه حجم و نه تعداد هیچکدام به وضعیتی که امروز مواجه هستیم، نبود. بنابراین پاکدستیها و سختگی ناپذیریها و آمدن برای ایثار و فداکاری کمک میکرد تا بتوان شرایط را اداره کرد.
به گزارش جماران عابدی جعفری با بیان این که پیشانی دوران دفاع مقدس جبههها بود، گفت: . بنابراین تأثیر جنگ بر پشت جبهه از جهت کارهایی که باید صورت میگرفت فوقالعاده زیاد بود. پشتوانهی عظیم ارزشی وجود داشت که کمک میکرد جبههها خوب اداره شود. فراموش و ناسپاسی نکنید. برای هر یک نفر که میخواهد در جبهه بجگند حداقل هشت تا ده نفر باید پشتیبانی کنند تا بتواند کار خود را داخل جبهه انجام دهد. این افراد با همان ارزشها در ادارات کار میکردند در حالی که ادارات جبهه نیست که چیزی از دست بدهند بلکه محل امکانات و منابع مالی و قدرت است. اما اینها با همان روحیه و ارزشها پشتیبانی کردند که جنگ توانست به سرانجام برسد و رزمندگان توانستند به توفیق برسند. اشتباه نشود که فکر کنیم وقتی دفاع مقدس میگوییم صرفا به معنی جبهههای جنگ است. جبهههای جنگ بخشی از دفاع مقدس بود. حال که بحث به اینجا رسید نکتهای را عرض کنم. وقتی بمباران شهری صورت گرفت به طور طبیعی مردم از شهرها پراکنده میشدند و کسی داخل شهر نمیماند. بیرون از شهرها هم که میرفتند ساختار سازمان یافتهای وجود نداشت که نیازهای خود را تأمین کنند. البته آرام آرام ساختار پیدا کرد. از همهی شهرها مردم به روستا اطراف میرفتند؛ از ایلام، دزفول، تهران و هر جایی که موشک زدند. بنابراین توزیع شما یک توزیع مشخص متعینی نبود که به چه کسی میخواهید توزیع کنید. ملاحظه کنید جنگ تا کجا تأثیر میگذاشت. همه کسانی که از شهر پراکنده میشدند مشتریهای توزیع بودند که شما به دنبال اینها باید میرفتید تا توزیع را انجام دهید. اواخر آرام آرام جاهایی تحت عنوان اردوگاه در محلهای امن شهرها ایجاد شده بود که مردم به آن اردوگاهها منتقل میشدند. این، کمی کار ما را آسان کرده بود.. از این قبیل پدیده های متأثر از جنگ در پشت جبهه فراوان داشتیم. که باید رتق و فتق و درست میشد.
دشواری های بازرگانی خارجی
وی سپس به حوزه بازرگانی خارجی اشاره کرد و گفت: ما برای اولین بار تایلند رفتیم تا برنج بخریم. مسئولان تایلندی اعم از زن و مرد از ما میترسیدند. چیزهایی به خورد آنها داده بودند. ما رفته بودیم مذاکره کنیم و برنج از آنها بخریم، اینها از ما ابا داشتند نمیدانستم چه در ذهن اینها خوانده بودند. در اثر گذشتن یک روز صحبت کردن و مذاکره کردن آرام آرام، تازه متوجه شدند که ما طرف مذاکره هستیم. از ما وحشت داشتند. اینکه چه منتقل کرده بودند، نمیدانم. بنابراین در صحنهی بینالمللی به گونهای نبود که هر جا میروید بخاطر اینکه شما جمهوری اسلامی هستید یا ایران دارای ارز هستید برای شما فرش قرمز پهن کنند، درست برعکس بود جاهایی باید میرفتید و آمادگی ایجاد میکردید برای اینکه بتوانید مذاکره کنید تا از آنها خرید کنید و بتوانید کاری در وزارت بازرگانی انجام دهید. ترکیب بازرگانی خارجی ما طبق آن چیزی که در حوزهی بازرگانی داخلی عرض کردم کاملاً مشخص بود. ما یکسری کالاها برای پشتیبانی تولید داشتیم که مواد اولیهی کارخانهجات یا تجهیزات مورد نیاز کارخانهجات یا کالاهایی بود که مورد نیاز اساسی مردم بود، در کوپنی اعلام شده بود و یا کالاهایی بود که باید کمک میکرد تا ما بتوانیم آنچه به عنوان کالا داخل کشور آوردیم مبادی مصرف منتقل کنیم و به دست مصرفکننده برسانیم.
اولویت های باور نکردنی در دوران جنگ
وی با بیان اینکه شاید بعضی از چیزهایی که برای شما عرض میکنم قابل تصور نباشد، مثال دیگری در این باره مطرح کرد و گفت: وقتی کالا وارد میشد نیاز داشت تا با کامیون حمل و نقل شود. بنابراین کامیوندارها مسئلهی اول ما میشدند؛ بنابراین مشکلات کامیوندارها اولویت پیدا می کرد. لاستیک، روغن، فیلتر نداشتیم، بنابراین اینها جزو اولویتها میشد. در سناریوهایی که دیده شده بود. روغنی که خریداری میکردید در کارخانهجات تصفیه و آماده میشد تا در اختیار مصرفکننده قرار گیرد. این روغن باید داخل ظرفی ریخته میشد که در اختیار مصرفکننده قرار گیرد. حلب نبود، حلبی که بتوانند با آن قوطی بسازند؛ گونی که در آن آرد را بریزند؛ کلیسهای که در آن سیمان را بریزند. اینها نیز جزو اولویتهایی بود که همراه با اولویتها مهم تر باید دیده میشد.
دکتر مؤمنی نیز در حاشیه این نشست با اشاره به این که موضوع بازرگانی چه از جنبهی بازرگانی داخلی و چه از جنبهی بازرگانی خارجی یکی از شاهرگهای حیاتی تعیینکنندهی سرنوشت کشور هست، گفت: این رکنی هست که از ناحیهی آن با وضوح بیشتری میتوان فهمید که یک کشور به سمت توسعه یا به سمت نابودی در حرکت است. تجربهی ده سالهی اول انقلاب اسلامی و به ویژه تجربهی دورهی دفاع مقدس حکایت از آن دارد که نظام ادارهی کشور از هوشمندیهای بایسته برای استفاده از ابزار بازرگانی خارجی و بازرگانی داخلی در مسیر توسعهی ملّی داشته است.
دکتر مؤمنی با اشاره به این که نکتههای بیشماری در این زمینه وجود دارد، گفت: برخی نکات وجود دارد که منظر ملاحظات سطح توسعه هر چقدر مورد تأکید تکرار قرار گیرد جا دارد به دلیل اینکه مقتضای مناسبات رانتی حاکم بر اقتصاد سیاسی ایران در دورهی تاریخی نسبتاً طولانی به گونه ای است که، دستاوردهای مقطعی و برخوردهای هوشمندانهی مدیریت توسعهی ملّی در این زمینه به شدت در معرض آسیب و برگشتپذیری قرار دارد و شما جلوههایی بسیار مهمی از پدیدهی قفل شدگی به تاریخ یا وابستگی به مسیر طی شده را در این زمینه ملاحظه میکنید.
وی افزود: در برخی دورانها دقتهای بایستهای وجود داشته و به کارنامهی درخشانی هم منجر شده اما گروههای پر نفوذ و ذی نفع اجازهی استمرار آن مناسبات را ندادند. در اینجا من میخواهم به یکی از ارکان این مسئله در چارچوب مناسبات خارجی که بر سرنوشت توسعهی ملّی مؤثر است و به یکی از ارکان مناسبات مربوط به بازرگانی داخلی توجه دوستان را جلب کنم.
باید تناسبی میان بنیهی تولید ملّی و الگوی مصرف حاکم بر جامعه وجود داشته باشد
استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: عنصر کلیدی و سرنوشتساز آن چیزی که به مناسبات تجارت خارجی برمیگردد این است که از طریق رفتارهای مدیریت توسعهی ملّی ما میتوانیم بفهمیم آیا آنها این هوشمندی را دارند که باید تناسبی میان بنیهی تولید ملّی و الگوی مصرف حاکم بر جامعه وجود داشته باشد یا نه. شاید بتوان ادعا کرد که از برخی جهات بزرگترین مانع در برابر توسعهی ملّی عدم وقوف به این مسئله است. ماجرا از این قرار است که یک تفاوت بسیار بنیادی بین روزآمد کردن الگوی مصرف جامعه با استانداردهای جهانی و روزآمد کردن الگوی تولید جامعه وجود دارد. اگر شما یک دولت توسعهگرا داشته باشید که همهی بسترهای نهادی و سرمایههای انسانی و مادی برای آن فراهم باشد، وقتی تصمیم بگیرد استانداردهای تولیدی جامعه را به مراتب بالا و قابل رقابت با کشورهای پیشرفته برساند با وجود اینکه به تلاشهای خارق العاده و فداکاریهای منحصر به فرد نیاز دارد در صورت مهیا بودن همهی آن شرایط حداقل به گواه تجربههای موفق دنیا بین چهل تا صد سال زمان لازم هست که یک کشور بتواند بنیهی تولیدی خود را با استانداردهای روز دنیا هماهنگ کند. اما هماهنگ سازی الگوی مصرف جامعه با استانداردهای روز دنیا در یک آن امکانپذیر است. کشورهایی که به این نکته توجه نمیکنند و اجازه میدهند الگوی مصرف بخاطر قابلیت هماهنگسازی فوریتر در اولویت قرار گیرد بدون استثناء جزو کشورهای ناموفق، فقیر و عقب مانده هستند. رکن بزرگ موفق همهی کشورهای توسعه یافته این است که نظام ادارهی کشورشان این بلوغ فکری را داشته است؛ تا زمانی که قابلیتهای تولیدی جامعه افزایش پیدا نکرده باید سیاستهای کنترل مصرف را در دستور کار قرار دهند.
این صاحب نظر اقتصاد توسعه تأکید کرد: همه میدانند یکی از مشخصههای کلیدی نظام تولید صنعتی مدرن قابلیت خارق العادهی آن برای خلق تقاضاهای جدید است. بنابراین اگر آن هوشمندی وجود نداشته باشد کشور میتواند به واسطهی سهلانگاری که از سیاستهای تجاری در دستور کار قرار میگیرد، از توسعه تا ابد سرخورده و مأیوس باشد. اگر شما از این زاویه به اصول اقتصادی قانون اساسی نگاه کنید متوجه میشوید تدوین کنندگان قانون اساسی ما چقدر ژرفنگر و عالم به مسائل توسعه بودهاند و این جوّسازیهایی که بر علیه اصول اقتصادی قانون اساسی میشود عموماً بخاطر آن دقت گرایشهای توسعه خواهانهای هست که در قانون اساسی وجود داشته است و چقدر غمانگیز است که گویی هیچ دستگاهی در ایران وجود ندارد تا حامی و حافظ و دیدبان قانون اساسی باشد.
مهندسین مشاور ستیران در سال 1355 به شاه گفته بودند که اگر این الگوی مصرف استمرار داشته باشد 10 سال بعد برای جلوگیری از بحران حداقل باید 63 میلیارد دلار واردات داشته باشید
در سال 1365 ده سال بعد علیرغم شرایط جنگی با واردات کمتر از 10 میلیارد دلار بدون بحران کشور اداره شد
وی درباره مضمون قانون اساسی در این باره گفت: قانون اساسی شاید یکی از مظلومترین نهادهای شکل دهندهی جامعهی ما است. ماجرا از این قرار است که در دوران دفاع مقدس ما شرایطی را تجربه کردیم که آن شرایط میراث شوک اول نفتی بوده است. در شوک اول نفتی رژیم پهلوی با سهلانگاری غیر متعارفی الگوی مصرف ایران را به طرز فاجعه آمیزی وابسته به واردات کرده بود. برای مثال یکی از مؤلفههای گزارش مشهور مهندسین مشاور ستیران که شاه گفته بودند در معرض بحرانهای حاد اجتماعی اقتصادی قرار دارد این بود که در سال 1355 به شاه گفته بودند که اگر این الگوی مصرف بخواهد استمرار داشته باشد برای اینکه شما ده سال بعد یک سال بدون بحران را در این اقتصاد سپری کنید حداقل باید شصت و سه میلیارد دلار واردات داشته باشید. یکی از معجزههای بزرگ انقلاب اسلامی در این زمینه بود. در سال 1365 (ده سال بعدی که گروه ستیران هشدار داده بودند) ما با بیشمار مسائل کوچک و بزرگ جدیدی روبرو شده بودیم که در پیشبینی ستیران مطلقاً دیده نشده بود اما مدیریت اقتصاد ملّی در دورهی جنگ آن سال را علیرغم شرایط جنگی با واردات کمتر از ده میلیارد دلار بدون بحران اداره کرده است و این خود واقعاً مثل یک معجزه میماند که نیازمند است آن ذخیرهی دانایی و نوآوریهای که نهادی چنین بستری را برای کشور فراهم کردند، مهیا شود. برای اینکه بگوییم در دورهی پیش کشور به ورطهی سقوط از نظر گرایشهای توسعهای افتاده همین طرز برخوردی که با مسئله شکاف بین تمایلات مصرفی و الگوی تولید وجود دارد به تنهایی کفایت میکند.
وی با اشاره به تحقیقی در دفتر پژوهش های اقتصاد توسعه اتاق مشهد گفت :آقای مهندس بحرینیان و تیم همکار ایشان در این دفترگزارشی تهیه کردند و برای اینکه نشان دهند شدت سهلانگاریها در چه دورههایی چه تغییراتی کرده است، روند تحول واردات کالا و خدمات در کشور را به قیمت جاری به صورت سالانه از دورهی 1352 تا 1396 بررسی کردند. یافتهها خیلی تکان دهنده است و نشان میدهد در کل این دوره هیچ دورهای درجهی هوشمندی مدیریت توسعهی ملّی به اندازهی دورهی جنگ نبوده است و به همین خاطر در آن دوره آسیبپذیری ایران در برابر شوکهای بیرونی در کمترین سطح خود بوده با وجود اینکه کشور در شرایط جنگی بوده است.
میانگین کل واردات کالاها و خدمات:
موسوی 16 میلیارد دلار
هاشمی و برنامه تعدیل21 میلیارد
خاتمی بیش از 27 میلیارد
احمدی نژاد بیش از 79 میلیارد دلار
حسن روحانی 82 میلیارد دلار
در برنامه تعدیل چون چیزی برای صادرات نداشتیم در عمل آزادسازی واردات رخ داد
وی افزود: آن چیزی که مسئله را خیلی جالب میکند این است که در طی سالهای جنگ به طول متوسط واردات سالانهی کالاها و خدمات در ایران معادل شانزده میلیارد دلار بوده است. در دورهی هشت سالهی بعدی این رقم با 50 درصد افزایش به چیزی حدود 9/21 میلیارد دلار در سال میرسد که نشان دهندهی سرآغاز انحراف از توسعه به آغاز برنامهی تعدیل ساختاری و شعار منحط ضد توسعهای آزادسازی تجاری آن برنامه برمیگشت که چون در عمل ما چندان چیزی برای صادرات نداشتیم در عمل کارکرد آزادسازی تجاری، آزادسازی واردات بوده است.
ممکن است کسانی که تخصص کافی ندارند یا مطالعهی عمیق ندارند فکر کنند اینکه 50 درصد واردات سالانه در دورهی بعد از جنگ داشته باشیم یک امر طبیعی است چون کشور در مدار سازندگی قرار میگیرد. اما برای اینکه رویکرد انحطاط آور برنامهی ساختاری خوب درک شود کافیست توجه داشته باشید بر اساس گزارشهای مرکز آمار ایران که در سالنامههای آماری هم قابل ردگیری هست در فاصله 1369 تا 1372 میزان واردات کالاهای لوکس و تجملی در ایران 53 برابر شده است. بدین معنا ما یکی از بیسابقهترین تجربههای اتلاف منابع را در آن دوره شاهد بودیم و دوستانی که این مسائل را دنبال میکنند خاطرشان هست که ما در همان ایّام، در دانشکدهی اقتصاد دانشگاه علامهی طباطبایی در مقام اعتراض به روندهای بحرانساز یک نمایشگاه و یک همایش ملی برگزار کردیم و خطرات آن را برای اقتصاد ملّی توضیح دادیم. این روند انحطاط آور که از نقطهی عطف آغاز برنامهی تعدیل ساختاری در ایران شروع شد، در دورهی سالهای 1376 تا 1383 هم همچنان ادامه داشت به طوری که میانگین واردات سالانه در دورهی مورد اشاره به 6/ 27 میلیارد دلار رسیده است. بدین معنا چیزی حدود سی درصد افزایش واردات نسبت به دورهی هشت سالهی پس از جنگ، در دورهی هشت سالهی دوم اتفاق افتاده است. اما آنچه مسئله را مشکوک میکند و نشان دهندهی این است که از دورهی 1384 تا به امروز از منظر منطقهای توسعهگرای ادارهی تجارت خارجی کشور ما دچار یک سوء رفتار فاجعهساز و بحران آفرین است، در دورهی 1384 تا 1391 میانگین سالانهی واردات کالاها و خدمات در کشور ما یکباره یک جهش بیسابقه میکند و از حدود 6/ 27 میلیارد دلار در دورهی آقای خاتمی به متوسط هفتاد و نه میلیارد و نهصد شصت میلیون دلار در دورهی آقای احمدینژاد میرسد. اینکه من تعبیر طرز ادارهی مشکوک کشور را برای دورهی احمدینژاد انتخاب میکنم بخاطر این است که اینها در آن دوره در مقام شعار و ادعا بر علیه نظام بینالمللی به قول خودشان شمشیر را از رو بسته بودند ولی به طور هم زمان بیسابقهترین سطوح عمق بخشی به وابستگیهای ذلت آور به دنیای خارج را هم در دستور کار قرار دادند. آن چیزی که مسئله را بسیار حیاتیتر میکند این است که این روند در دولت حسن روحانی هم همچنان استمرار دارد و در دورهی روحانی رکورد احمدینژاد هم شکسته شده است. در پنج سال اول مسئولیت ایشان میانگین واردات سالانه از مرز 82 میلیارد دلار عبور کرده است. ما ادعا میکنیم از این زاویه کشور به طرز مشکوکی اداره میشود که دلایل آن را مفصّل در گذشته توضیح دادم و اکنون به همین حد بسنده میکنم.
پس از خروج از برجام در حرکتی نمایشی اعلام کردند واردات 1339 قلم ممنون است
503 قلم از این تعداد از ابتدای انقلاب ممنوع بوده است
ارزش واردات 168 قلم دیگر بین یک تا 10 هزار دلار بوده است
وی با توجه به شرایط خاص تحریم ها، گفت: وقتی اوباما گفت توافق برجام یک توافق مبتنی بر راستی آزمایی است؛ یک دولت هوشمند توسعهگرا میبایست ذخایر ارزی کشور را به عنوان ذخایر استراتژیک ملّی اعلام میکرد و دقیقهای خود را نسبت به گذشته در مورد نحوهی تخصیص دلارهای نفتی چندین برابر افزایش میداد اما آن چیزی که عملاً مشاهده شد این است که سهلانگاریها افزایش پیدا کرده است. این یک حیطهی بحث بسیار قابل اعتنایی است که انشاءالله باید به مناسبتهای خاص خودش هم با جزئیات بیشتر مورد توجه قرار گیرد. وقتی من میگویم طرز ادارهی کشور متعارف نیست، زمانی که رئیس جمهور آمریکا ماجرای زیربرجام زدن و بد عهدی بد نام کنندهی آمریکا را اعلام کرد یکباره مسئولان تجارت خارجی ایران با ژستی واردات 1339 قلم کالا را ممنوع کردند. اما وقتی وارد جزئیات میشوید متوجه میشوید این بیشتر یک بازی تبلیغاتی است تا یک حساسیت هوشمندانهی توسعهگرا از سوی مدیریت اقتصادی کشور. برای اینکه درک کنید این طرز برخورد شعاری ظاهرگرایانه چقدر غمانگیز است بررسیهای ما نشان میدهد 503 قلم از 1339 قلمی که گفتم ممنوع الورود کردیم از پیروزی انقلاب تا به امروز همواره ممنوع بوده است؛ اقلامی مانند انواع فرآوردههای مربوط به خوک یا انواع مشروبات الکی و از این قبیل اقلامی نبوده که عزیزان سال 97 اعلام ممنوع الورودی کرده باشند. این شیوهها واقعاً زیبنده نیست و باید اصلاح شود. ما بررسی کردیم و متوجه شدم 168 قلم کالای دیگری که اینها اعلام ممنوعیت کردند ارزش وارداتی سالانهی آن بین یک دلار در سال تا ده هزار دلار در سال بوده است. همان گونه که عرض کردم بیشتر به یک شوق تا یک ارادهی جدّی برای برخورد فعال با ماجرای تحریمها نزدیکتر است و این خوب نیست. باید صمیمانه و مشفقانه به آنها توصیه کرد که یک بازآرایی جدّی توسعهگرا در این زمینه در دستور کار قرار دهند. تعداد مسائلی که در این زمینه وجود دارد خیلی زیاد است و ما ناگزیر فقط باید با یک اشاره عبور کنیم.
تشکیل معاونت پشتیبانی از تولید در وزارت بازرگانی
در مورد تجارت داخلی هم تجربهی ادارهی بازرگانی کشور در دورهی جنگ، واقعاً یک تجربهی منحصر به فرد و افتخار آمیز است. بسیار جا دارد که اگر انشاءالله کشور ما دوباره بخواهد در مسیر توسعه قرار گیرد ما از آن ذخیرهی دانایی به نحو بایستهای بتوانیم استفاده کنیم. در اینجا برای اولین بار در تاریخ اقتصادی ایران ملاحظه میکنید در دورهی مسئولیت جناب آقای دکتر جعفری در بازرگانی کشور حتی بازرگانی کشور هم جهتگیری تولیدی پیدا میکند. برای اولین بار در دورهی مسئولیت ایشان وزارت بازرگانی ایران دارای یک معاونت پشتیبانی از تولید شد. نوآوریهای نهادی بسیار متنوعی هم در عرصهی بازرگانی خارجی و هم در عرصهی بازرگانی داخلی در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده است به یکی از آنها که به نظرم خیلی مسئلهی حیاتیتری هست به صورت اجمالی اشاره میکنیم. استیگلیتز در کتاب ممتاز خود با عنوان ضرورت بازنویسی قوانین اقتصادی میگوید اگر بخواهیم درخشانترین خدمت اندیشهای آموزهی نهادگرایی را در دنیا مطرح کنیم این است که نهادگراها روی مسئلهی تعیینکنندهی توازن بخشی به قدرت نیروهای اقتصادی- اجتماعی به عنوان یک عنصر کلیدی و سرنوشتساز در توسعه دقت کردند. کسانی که روی تاریخ اقتصادی ایران کار کردند از این زاویه میگویند به دلیل مجموعهی عوامل شکل دهندهی توسعه نیافتگی در ایران از موج اول انقلاب صنعتی تا به امروز جز موارد استثنائی همیشه غلبهی آرایش قوا در بین فعالان اقتصادی به نفع واردکنندهها را و دلالها بوده است.
عالی خانی اتاق صنایع و معادن را از اتاق بازرگانی جدا کرد
عابدی جعفری صنوف تولیدی را از صنوف توزیعی تفکیک کرد
نقاط عطف استثنائی که تفاوتی در روند اتفاق افتاده یک رکن بزرگ آن نوآوریهای نهادی هست که مسئلهی توازن قوا بین تولیدکنندهها و واردکنندهها و دلالها ایجاد کرده است. فرض کنید از نظر عملکرد اقتصادی در دورهی پهلوی دوم درخشانترین دوره با استانداردهای کلان مربوط به دورهی وزارت آقای دکتر عالیخانی مربوط میشود. وقتی شما جزئیات کارهایی که در آن دوره شده است را نگاه میکنید متوجه میشوید از اولین اقدامات عالیخانی این بوده که اتاق صنایع و معادن را از اتاق بازرگانی جدا کرده است. این مسئله در دورهی مسئولیت آقای دکتر جعفری که برای ایشان هم خیلی زحمت و هزینه ایجاد کرد در ابعاد بسیار گستردهتر اتفاق افتاد و آن اینکه در دورهی ایشان صنوف تولیدی از صنوف توزیعی تفکیک شدند و کسانی به وجوه اقتصاد سیاسی فراز و نشیبهای عملکرد اقتصادی در ایران علاقمند هستند میتواند ردگیری کنند تا متوجه شوند موضعگیریها و مطالبههای صنوف تولیدی در کل دورهی جنگ از صنوف توزیعی به کلّی متفاوت بود. همهی اینها مطالبهی تقویت تولید و عمق بخشی به ساخت داخل و توازن بخشی بین نیروهای اجتماعی و مطالبهی عدالت اجتماعی داشتند در حالیکه گروه دیگر دائماً مطالبهی آزادسازی و رهاسازی و خصوصیسازی و از این قبیل داشتند. کارنامههای اینها هم کاملاً قابل مقایسه است.
وی متذکر شد: اگر حسن روحانی و دولت او حتی درک ابتدایی از مسائل توسعه میداشتند آنها را برمیانگیخت تا به سمت توجه به چنین کانونهای کلیدی هم در عرصهی تجارت خارجی و هم در عرصهی تجارت داخلی کنند. اکنون اگر وارد سایت اتاق بازرگانی شوید متوجه میشوید سالنامهی آماری سال 96 اتاق بازرگانی درآمده است که اسم کامل اتاق بازرگانی، اتاق بازرگانی صنایع، معادن و کشاورزی است. وقتی به تعداد اعضا در این سالنامه مراجعه میکنید تعداد اعضای تاجر اتاق ایران نسبت به تعداد اعضای صنعتگر آن 2/7 برابر است. بنابراین خیلی خوب میتوانید بفهمید که چرا از دل اتاق ایران صدای تولید تا این حد کم رنگتر از صدای دلالی و واردات و رهاسازی و از این قبیل چیزها است. آنچه مسئله را خیلی تکان دهندهتر و قابل اعتناءتر میکند این است تعداد اعضای تاجر اتاق تهران نسبت به تعداد اعضای صنعتگر این اتاق چیزی حدود 4/6 برابر است. وقتی شما این را متوجه شوید که چرا گرایشهای ضد توسعهای و واردات محوری و دلال محوری و اینکه اینها چقدر مطالبهی ماجرای مجوز برای تداوم سوداگری با ارز تحت عنوان بازار ثانویه داشتند و از این قبیل را بهتر میتوانید درک کنید. من فکر میکنم اگر حسن روحانی و مجلس و تمام دستگاههایی که به توسعهی ایران مربوط میشوند در خیلی از زمینهها سهلانگاری و بیدقتی داشتند حداقل میتوان در این زمینه که این تفکیک در شرایط تحریم میتواند یک نیروی محرکهی بزرگ برای جان گرفتن تولید در ایران باشد از تجربههای موفق تاریخی استفاده کنند. در دورهی تعدیل ساختاری اقتصاد ایران با اینکه از 1338 تا به امروز از مجموع منابع ارزی کشور 81.5 درصد در دورهی 68 به بعد مصرف شده اما کارنامه تا این حد غمانگیز و تأسفبار است یک رکن این است که از نظر آرایش قوا در ترتیبات نهادی و سازمانها تشکلهای مربوط زور و قدرت غیر مولّدها به طرز غیر متعارفی از مولّدها بیشتر است. ماجرای تفکیک صنوف تولیدی و صنوف توزیعی که یکی از درخشانترین حیطههای اقدامات آقای دکتر جعفری عزیز در دورهی مسئولیت ایشان بود به محض روی کار آمدن دولت جدید پس از تعدیل ساختاری دوباره به سنت اول برگشت و دوباره تولیدکنندهها مقهور توزیعکنندهها شدند. برداشت من این است که به ویژه به اعتبار آسیبپذیریهای شدیدی که کشور بخاطر بازگشت موج تحریمهای ظالمانه و یک جانبهی آمریکاییها در معرض آن هست زیر ذرهبین گذاشتن آنچه باید انجام داد و آنچه باید متوقف کرد در حیطهی سیاستهای تجاری ایران یکی از راهگشاترین و ثمربخشترین کارهایی است که باید شود. در چند ماه اخیر که مختصر روشنگری شد دربارهی مکانیزیمهای تخصیص ارز و مواضع اصابت دلارهایی که تحت عنوانهایی به کسانی تعلق گرفته بود و صرف چه چیزهایی شده بود نشان میدهد اگر این تفکیک صورت نگیرد و چرخ روی همان پاشنههای دورهی پس از تعدیل ساختاری بچرخد، برخورد اصولی و ثمربخش و پر دستاورد با تحریمهای ظالمانهی آمریکا برای ایران میتواند بسیار سخت و سنگین باشد و باید صمیمانه و مشفقانه از مسئولان ادارهی کشور به ویژه سرانه سه قوه بخواهیم یک تیم صاحب صلاحیت غیر ذی نفع را بگذارند و محور اصلی کار خود را بازآرایی ساختار نهادی کشور در عرصهی تجارت خارجی و تجارت داخلی بگذارند. شخصاً بر این باور هستم که این یکی از فوریترین و قابل عملترین و در عین حال ثمربخشترین اقداماتی است که میتواند قدرت چانهزنی ایران را در برابر بحران آفرینیهای ترامپ و دار و دسته و حامیهای او افزایش دهد و این میتواند یک نمادی از چشماندازهای امید و تدبیر به صورت واقعی باشد که متأسفانه ما این چند ساله بیشتر حرف آن را شنیدیم تا اینکه مابه ازاء عملی را مشاهده کنیم.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی جماران